پژوهش نگار




امام جعفر صادق,امام صادق,روایات از امام جعفر صادق

سیره‌ی امام جعفر صادق (ع)

 

شخصیت امام صادق(ع) به اندازه‌ای جامع و برجسته است که افزون بر شیعیان، عالمان و عارفان اهل تسنن نیز توجهی ویژه به آن حضرت داشته و برتری علمی و شخصیتی ایشان را ستوده و از آن حکایت‌ها نقل کرده‌اند. در ادامه روایاتی از سیره ی امام صادق(ع) را می‌خوانیم.

فضیلت میهمان بر میزبان

محمّد بن قیس حکایت کند:

روزى در محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام نام گروهى از مسلمانان به میان آمد و من گفتم: سوگند به خدا، من شب ها شام نمى خورم ، مگر آن که دو یا سه نفر از این افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت مى کنم و مى آیند در منزل ما غذا مى خورند.

امام صادق علیه السلام به من خطاب کرد و فرمود: فضیلت آن ها بر تو بیشتر از فضیلتى است، که تو بر آن ها دارى.

اظهار داشتم: فدایت شوم، چنین چیزى چطور ممکن است؟!

در حالى که من و خانواده ام خدمتگذار و میزبان آن ها هستیم؛ و من از مال خودم به آن ها غذا مى دهم؛ و پذیرائى و انفاق مى نمایم!!

حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون هنگامى که آن ها بر تو وارد مى شوند، از جانب خداوند همراه با رزق و روزى فراوان میهمان تو مى گردند و زمانى که خواستند بیرون بروند، براى تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت .

 

تلخى گوش و شورى آب چشم

ابن ابى لیلى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید:

روزى به همراه نعمان کوفى به محضر مبارک آن حضرت وارد شدیم ، حضرت به من فرمود: این شخص کیست؟

عرض کردم: مردى از اهالى کوفه به نام نعمان مى باشد، که صاحب راءى و داراى نفوذ کلام است.

حضرت فرمود: آیا همان کسى است که با راءى و نظریّه خود، چیزها را با یکدیگر قیاس مى کند؟

عرض کردم: بلى.

پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان ! آیا مى توانى سرت را با سایر اعضاء بدن خود قیاس نمائى ؟

نعمان پاسخ داد: خیر.

حضرت فرمود: کار خوبى نمى کنى ، و سپس افزود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟

جواب گفت : خیر.

امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى؟

اظهار داشت: خیر.

ابن ابى لیلى مى گوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم: فدایت شوم، شما خود، پاسخ آن ها را براى ما بیان فرما تا بهره مند گردیم.

بنابراین حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه، در آن نمى بود پیه ها زود فاسد مىشد.

و همچنین خاصیّت دیگر آن ، این است که اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش، تلخى قرار داد 

تا آن که مانع از ورود ات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.

و بى مزّه بودن آب دهان، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مى گردد.

و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله ((لا إ له إ لاّ اللّه )) است ، که اوّل آن ((لا اله )) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش ((الاّ اللّه )) است، یعنى؛ مگر خداى یکتا و بى همتا.

 

میهمان خراسانى و تنور آتش

ماءمون رقّى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید: در منزل آن حضرت بودم، که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمى گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکارى در رکاب شما هستند؟!

امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یکى از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن.

همین که آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانى خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش ‍ بنشین.

سهل خراسانى گفت: اى سرور و مولایم! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد.

در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مکّى - در حالى که کفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام کرد.

حضرت امام صادق سلام اللّه علیه، پس از جواب سلام، به او فرمود: اى هارون! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین.

هارون مکّى کفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى ، داخل تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست.

آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیّت فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن که مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است.

پس از گذشت ساعتى، حضرت فرمود: اى سهل! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است.

همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است، پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد.

بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانى کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما مى باشد - پیدا مى شود؟

سهل پاسخ داد: هیچ، نه به خدا سوگند! حتّى یک نفر هم این چنین وجود ندارد.

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانیم که در چه زمانى خروج و قیام نمائیم؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، که حدّاقلّ پنج نفر هم دست، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم.


بخش مذهبی بیتوته


1 قالَتْ فاطِمَةُ اَّهْراء سلام اللّه علیها: نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 16، ص 211.)

ما اهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم ، ما برگزیدگان پاک و مقدّس پروردگار مى باشیم ، ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛ و ما وارثان پیامبران الهى هستیم .

 

2 قالَتْ علیها السلام : وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانى ، وَ الْهَیْکَلُ النُّورانى ، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 93.)

در تعریف امام علىّ علیه السلام فرمود : او پیشوائى الهى و ربّانى است ، تجسّم نور و روشنائى است ، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است ، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى باشد، گوینده‌اى حقّگو و هدایتگر است ، او مرکز و محور امامت و رهبریّت است.

 

3 قالَتْ علیها السلام : ابَوا هِذِهِ الاْ مَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلىُّ، یُقْیمانِ اءَودَّهُمْ، وَ یُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إ نْ اطاعُوهُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدّائم إنْ واقَفُوهُما.(بحارالا نوار: ج 23، ص 259، ح 8.)

حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ علیه السلام ، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروى کنند آن ها را از انحرافات دنیوى و عذاب همیشگى آخرت نجات مى دهند؛ و از نعمت هاى متنوّع و وافر بهشتى بهره مندشان مى سازند.

 

4 قالَتْ علیها السلام : مَنْ اصْعَدَ إ لىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.(بحار: ج 67، ص 249، ح 25)

هر کس عبادات و کارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را براى او تقدیر مى نماید.

 

5 قالَتْ علیها السلام : إنَّ السَّعیدَ کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَنْ احَبَّ عَلیّا فى حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 2، ص 449 )

همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّ علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.

 

6 قالَتْ علیها السلام : إلهى وَ سَیِّدى ، اءسْئَلُکَ بِالَّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُکاءِ وَلَدَیَّ فى مُفارِقَتى اَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتى ، وَشیعَةِ ذُرّیتَى .(کوکب الدّرىّ: ج 1، ص 254.)

خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى که آنها را برگزیده‌اى ، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان ، از تو مى خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى .

 

7 قالَتْ علیها السلام : شیعَتُنا مِنْ خِیارِ اءهْلِ الْجَنَّةِ وَکُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالى اَوْلیائِنا وَ مُعادى اعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا.(بحارالا نوار: ج 68، ص 155، س 20، ضمن ح 11.)

شیعیان و پیروان ما، و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان که دشمن دشمنان ما باشند، نیز آنهایى که با قلب و زبان تسلیم ما هستند بهترین افراد بهشتیان خواهند بود.

 

8 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا إ نّى اکْرَهُ انْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ انّى سَاءُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ اجِدُهُ سَریعَ الاْ جابَةِ. 1

حضرت به عمر بن خطّاب فرمود: سوگند به خداوند، اگر نمى ترسیدم که عذاب الهى بر بى گناهى ، نازل گردد؛ متوجّه مى شدى که خدا را قسم مى دادم و نفرین مى کردم . و مى دیدى چگونه دعایم سریع مستجاب مى گردید.

 

9 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ، لاکَلَّمْتُکَ ابَدا، وَاللّهِ لاَ دْعُوَنَّ اللّهَ عَلَیْکَ فى کُلِّ صَلوةٍ. 2

پس از ماجراى هجوم به خانه حضرت ، خطاب به ابوبکر کرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت ، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرین خواهم کرد.

 

10 قالَتْ علیها السلام : إنّى اُشْهِدُاللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ، انَّکُما اَسْخَطْتُمانى ، وَ ما رَضیتُمانى ، وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لا شْکُوَنَّکُما إلَیْهِ. 3

هنگامى که ابوبکر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائکه را گواه مى گیرم که شما مرا خشمناک کرده و آزرده‌اید، و مرا راضى نکردید، و چنانچه رسول خدا را ملاقات کنم شکایت شما دو نفر را خواهم کرد.

11 قالَتْ علیها السلام : لاتُصَلّى عَلَیَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَاللّهِ وَ عَهْدَ ابى رَسُولِ اللّهِ فى امیرالْمُؤ منینَ عَلیّ، وَ ظَلَمُوا لى حَقىّ، وَاءخَذُوا إ رْثى ، وَخَرقُوا صَحیفَتى اللّتى کَتَبها لى ابى بِمُلْکِ فَدَک .4

افرادى که عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام شکستند، و در حقّ من ظلم کرده و ارثیّه‌ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدک پاره کردند، نباید بر جنازه من نماز بگذارند.

 

12 قالَتْ علیها السلام : إلَیْکُمْ عَنّى ، فَلا عُذْرَ بَعْدَ غَدیرِکُمْ، وَالاَْمْرُ بعد تقْصیرکُمْ، هَلْ تَرَکَ ابى یَوْمَ غَدیرِ خُمّ لاِ حَدٍ عُذْوٌ. 5

خطاب به مهاجرین و انصار کرد و فرمود: از من دور شوید و مرا به حال خود رها کنید، با آن همه بى تفاوتى و سهل انگارى هایتان ، عذرى براى شما باقى نمانده است . آیا پدرم در روز غدیر خم براى کسى جاى عذرى باقى گذاشت ؟

 

13 قالَتْ علیها السلام : جَعَلَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیرا لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیها لَکُمْ مِنَ الْکِبْرِ، وَاَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِى الرِّزقِ، وَالصِّیامَ تَثْبیتا لِلاْ خْلاصِ، وَالْحَّجَ تَشْییدا لِلدّینِ 6

خداوند سبحان ، ایمان و اعتقاد را براى طهارت از شرک و نجات از گمراهى ها و شقاوت ها قرار داد. و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاکى از هر نوع تکّبر، مقرّر نمود. و زکات (و خمس ) را براى تزکیه نفس و توسعه روزى تعیین نمود. و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده ، لازم دانست . و حجّ را براى استحکام اءساس شریعت و بناء دین اسلام واجب نمود.

 

14 قالَتْ علیها السلام : یا ابَاالْحَسَنِ، إنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَهِدَ إلَىَّ وَ حَدَّثَنى أنّى اَوَّلُ اهْلِهِ لُحُوقا بِهِ وَلا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لاِ مْرِاللّهِ تَعالى وَارْضَ بِقَض ائِهِ. 7

اى ابا الحسن! همسرم ، همانا رسول خدا با من عهد بست واظهار نمود: من اوّل کسى هستم از اهل بیتش که به او ملحق مى شوم و چاره‌اى از آن نیست ، پس تو صبر نما و به قضا و مقدّرات الهى خوشنود باش .

 

15 قالَتْ علیها السلام : مَنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ اَوْ عَلَیَّ ثَلاثَةَ اءیّامٍ اءوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ، قُلْتُ لَها: فى حَیاتِهِ وَ حَیاتِکِ؟

قالَتْ: نعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنا. 8

هر که بر پدرم رسول خدا و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند، چه در زمان حیات و یا پس از مرگ ما باشد.

 

16 قالَتْ علیها السلام : ما صَنَعَ ابُوالْحَسَنِ إلاّ ما کانَ یَنْبَغى لَهُ، وَلَقَدْ صَنَعُوا ما اللّهُ حَسیبُهُمْ وَ طالِبُهُمْ. 9

آنچه را امام علىّ علیه السلام نسبت به دفن رسول خدا و جریان بیعت انجام داد، وظیفه الهى او بوده است ، و آنچه را دیگران انجام دادند خداوند آنها را محاسبه و مجازات مى نماید.

 

17 قالَتْ علیه السلام : خَیْرٌ لِلِنّساءِ انْ لایَرَیْنَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ. 10

بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است که مردى را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد.

 

18 قالَتْ علیها السلام : اوُصیکَ یا ابَاالْحَسنِ انْ لاتَنْسانى ، وَ تَزُورَنى بَعْدَ مَماتى .11

ضمن وصیّتى به همسرش اظهار داشت : مرا پس از مرگم فراموش نکنى . و به زیارت و دیدار من بر سر قبرم بیایى .

 

19 قالَتْ علیها السلام : إنّى قَدِ اسْتَقْبَحْتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ، إنّهُ یُطْرَحُ عَلىَ الْمَرْئَةِ الثَّوبَ فَیَصِفُها لِمَنْ رَاءى ، فَلا تَحْمِلینى عَلى سَریرٍ ظاهِرٍ، اُسْتُرینى، سَتَرَکِ اللّهُ مِنَ النّارِ. 12

در آخرین روزهاى عمر پر برکتش ضمن وصیّتى به اسماء فرمود: من بسیار زشت و زننده مى‌دانم که جنازه ن را پس از مرگ با انداختن پارچه‌اى روى بدنش تشییع مى‌کنند. و افرادى اندام و حجم بدن او را مشاهده کرده و براى دیگران تعریف مى نمایند. مرا بر تخت که اطرافش پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد قرار مده بلکه مرا با پوشش کامل تشییع کن ، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نماید.

 

20 قالَتْ علیها السلام : إنْ لَمْ یَکُنْ یَرانى فَإنّى اراهُ، وَ هُوَ یَشُمُّ الریح . 13

مرد نابینائى وارد منزل شد و حضرت زهراء علیها السلام پنهان گشت ، وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله علّت آن را جویا شد؟ در پاسخ پدر اظهار داشت : اگر آن نابینا مرا نمى بیند، من او را مى بینم ، دیگر آن که مرد، حسّاس است و بوى زن را استشمام مى کند.

21 قالَتْ علیها السلام : أصْبَحْتُ وَ اللّهِ! عاتِقَةً لِدُنْیاکُمْ، قالِیَةً لِرِجالِکُمْ. 14

بعد از جریان غصب فدک و احتجاج حضرت ، بعضى از ن مهاجر و انصار به منزل حضرت آمدند و احوال وى را جویا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: به خداوند سوگند، دنیا را آزاد کردم و هیچ علاقه اى به آن ندارم ، همچنین دشمن و مخالف مردان شما خواهم بود.

 

22 قالَتْ علیها السلام : إنْ کُنْتَ تَعْمَلُ بِما اءمَرْناکَ وَ تَنْتَهى عَمّا زَجَرْناکَ عَنْهُ، قَانْتَ مِنْ شیعَتِنا، وَ إلاّ فَلا. 15

اگر آنچه را که ما اهل بیت دستور داده ایم عمل کنى و از آنچه نهى کرده ایم خوددارى نمائى ، تو از شیعیان ما هستى وگرنه ، خیر.

 

23 قالَتْ علیها السلام : حُبِّبَ إ لَیَّ مِنْ دُنْیاکُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ کِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْنْفاقُ فى سَبیلِ اللّهِ.

سه چیز از دنیا براى من دوست داشتنى است : تلاوت قرآن ، نگاه به صورت رسول خدا، انفاق و کمک به نیازمندان در راه خدا.

 

24 قالَتْ علیها السلام : اُوصیکَ اَوّلاً انْ تَتَزَوَّجَ بَعْدى بِإبْنَةِ اُخْتى اءمامَةَ، فَإ نَّها تَکُونُ لِوُلْدى مِثْلى ، فَإنَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ.16

در آخرین لحظات عمرش به همسر خود چنین سفارش نمود: پس از من با دختر خواهرم اءمامه ازدواج نما، چون که او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است . همانا مردان در هر حال ، نیازمند به زن مى باشند.

 

25 قالَتْ علیها السلام : الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ. 17

 همیشه در خدمت مادر و پاى بند او باش ، چون بهشت زیر پاى مادران است ؛ و نتیجه آن نعمت هاى بهشتى خواهد بود.

 

26 قالَتْ علیها السلام : ما یَصَنَعُ الصّائِمُ بِصِیامِهِ إذا لَمْ یَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ. 18

روزه دارى که زبان و گوش و چشم و دیگر اعضاء و جوارح خود را کنترل ننماید هیچ سودى از روزه خود نمى برد.

 

27 قالَتْ علیها السلام : اَلْبُشْرى فى وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبهِ الْجَنَّةَ، وَ بُشْرى فى وَجْهِ الْمُعانِدِ یَقى صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ. 19

تبسّم و شادمانى در برابر مؤ من موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتیجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ایمنى ازعذاب خواهد بود.

 

28 قالَتْ علیها السلام : لایَلُومَنَّ امْرُءٌ إلاّ نَفْسَهُ، یَبیتُ وَ فى یَدِهِ ریحُ غَمَرٍ. 20

کسى که بعد از خوردن غذا، دست هاى خود را نشوید دستهایش آلوده باشد، چنانچه ناراحتى برایش بوجود آید کسى جز خودش را سرزنش نکند.

 

29 قالَتْ علیها السلام : اصْعَدْ عَلَى السَّطْحِ، فَإ نْ رَأیْتَ نِصْفَ عَیْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّى لِلْغُرُوبِ فَأ عْلِمْنى حَتّى أدْعُو. 21

روز جمعه نزدیک غروب آفتاب به غلام خود مى فرمود: بالاى پشت بام برو، هر موقع نصف خورشید غروب کرد مرا خبر کن تا براى خود و دیگران دعا کنم .

 30 قالَتْ علیها السلام : إنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعا وَلایُبالى . 22

 همانا خداوند متعال تمامى گناهان بندگانش را مى آمرزد و از کسى باکى نخواهد داشت .

31 قالَتْ علیها السلام : الْجارُ ثُمَّ الدّارُ. 23

اوّل باید در فکر مشکلات و آسایش همسایه و نزدیکان و سپس در فکر خویشتن بود.

 

32 قالَتْ علیها السلام : الرَّجُلُ اُحَقُّ بِصَدْرِ دابَّتِهِ، وَ صَدْرِ فِراشِهِ، وَالصَّلاةِ فى مَنْزِلِهِ إلا الاْمامَ یَجْتَمِعُ النّاسُ عَلَیْهِ. 24

هر شخصى نسبت به مرکب سوارى ، و فرش منزل خود و برگزارى نماز در آن از دیگرى در اولویّت است مگر آن که دیگرى امام جماعت باشد و بخواهد نماز جماعت را اقامه نماید، نباشد.

 

33 قالَتْ علیها السلام : یا ابَة ، ذَکَرْتُ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ النّاسِ عُراةً یَوْمَ الْقیامَةِ، واسَوْاء تاهُ یَوْمَئِذٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. 25

اى پدر، من به یاد روز قیامت افتادم که مردم چگونه در پیشگاه خداوند با حالت خواهند ایستاد و فریاد رسى ندارد، جز اعمال و علاقه نسبت به اهل بیت علیهم السلام .

 

34 قالَتْ علیها السلام : إذا حُشِرْتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، اشْفَعُ عُصاةَ اءُمَّةِ النَّبىَّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ. 26

هنگامى که در روز قیامت برانگیخته و محشور شوم ، خطاکاران امّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، را شفاعت مى نمایم .

 

35 قالَتْ علیها السلام : فَاکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ، وَالدُّعاءِ، فَإنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمَیِّتُ فیها إلى اُنْسِ الاْحْیاءِ.27

ضمن وصیّتى به امام علىّ علیه السلام اظهار نمود: پس از آن که مرا دفن کردى ، برایم قرآن را بسیار تلاوت نما، و برایم دعا کن ، چون که میّت در چنان موقعیّتى بیش از هر چیز نیازمند به اُنس با زندگان مى باشد.

 

36 قالَتْ علیها السلام : یا ابَا الحَسَن ، إنّى لا سْتَحى مِنْ إلهى انْ اکَلِّفَ نَفْسَکَ مالاتَقْدِرُ عَلَیْهِ. 28

خطاب به همسرش امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام کرد: من از خداى خود شرم دارم که از تو چیزى را در خواست نمایم و تو توان تهیه آن را نداشته باشى .

 

37 قالَتْ علیها السلام : خابَتْ اُمَّةٌ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّها.(مدینة المعاجز: ج 3، ص 430.)

رستگار و سعادتمند نخواهند شد آن گروهى که فرزند پیامبر خود را به قتل رسانند.

 

38 قالَتْ علیها السلام : . وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیها عَنِ الرِّجْسِ، وَاجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجابا عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجابا لِلْعِّفَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة اهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)

خداوند متعال منع و نهى از شرابخوارى را جهت پاکى جامعه از زشتى‌ها و جنایت ها؛ و دورى از تهمت ها و نسبت هاى ناروا را مانع از غضب و نفرین قرار داد؛ و ى نکردن ، موجب پاکى جامعه و پاکدامنى افراد مى گردد.

 

39 قالَتْ علیها السلام : حرم [الله] الشِّرْکَ إخْلاصا لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، فَاتَّقُوا اللّه حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُّنَ إ لاّ وَ اءنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اءطیعُوا اللّه فیما اءمَرَکُمْ بِهِ، وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنّهُ، إ نَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة اهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)

و خداوند سبحان شرک را (در امور مختلف ) حرام گرداند تا آن که همگان تن به ربوبیّت او در دهند و به سعادت نائل آیند؛ پس آن طورى که شایسته است باید تقواى الهى داشته باشید و کارى کنید تا با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید.

بنابر این باید اطاعت و پیروى کنید از خداوند متعال در آنچه شما را به آن دستور داده یا از آن نهى کرده است ، زیرا که تنها علماء و دانشمندان (اهل معرفت ) از خداى سبحان خوف و وحشت خواهند داشت .

 

40 قالَتْ علیها السلام : امّا وَاللّهِ، لَوْتَرَکُوا الْحَقَّ عَلى اهْلِهِ وَاتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبیّه ، لَمّا اخْتَلَفَ فِى اللّهِ اثْنانِ، وَلَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ، وَخَلْفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتّى یَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِالسَّلام .(الا مامة والتبصرة : ص 1، بحارالا نوار: ج 36، ص 352، ح 224.)

به خدا سوگند، اگر حقّ یعنى خلافت و امامت را به اهلش سپرده بودند؛ و از عترت و اهل بیت پیامبر صلوات اللّه علیهم پیروى ومتابعت کرده بودند حتّى دو نفر هم با یکدیگر درباره خدا و دین اختلاف نمى کردند.

و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یکى پس از دیگرى منتقل مى گردید و در نهایت تحویل قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّریف ، و صلوات اللّه علیهم اجمعین مى گردید که او نهمین فرزند از حسین علیه السلام مى باشد.

 


1-اصول کافى : ج 1، ص 460، بیت الا حزان : ص 104، بحارالا نوار: ج 28، ص 250، ح 30.

2-صحیح مسلم : ج 2، ص 72، صحیح بخارى : ج 6، ص 176.

3-بحارالا نوار: ج 28، ص 303، صحیح مسلم : ج 2، ص 72، بخارى : ج 5، ص 5.

4-بیت الا حزان : ص 113، کشف الغمّة : ج 2، ص 494.

5-خصال : ج 1، ص 173، احتجاج : ج 1، ص 146.

6-ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة اّهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه در جمع مهاجرین و انصار.

7-بحارالا نوار: ج 43، ص 200، ح 30.

8-بحارالا نوار: ج 43، ص 185، ح 17.

9-الا مامة والسّیاسة : ص 30، بحارالا نوار: ج 28، ص 355، ح 69.

10-بحارالا نوار: ج 43، ص 54، ح 48.

11-زهرة الرّیاض کوکب الدّرى : ج 1، ص 253.

12-تهذیب الا حکام : ج 1، ص 429، کشف الغمّه : ج 2، ص 67، بحار:ج 43، ص 189،ح 19.

13-بحارالا نوار: ج 43، ص 91، ح 16، إ حقاق الحقّ: ج 10، ص 258.

14-دلائل الا مامة : ص 128، ح 38، معانى الا خبار: ص 355، ح 2.

15-تفسیر الا مام العسکرى علیه السلام : ص 320، ح 191.

16-بحارالا نوار: ج 43، ص 192، ح 20، اءعیان الشّیعة : ج 1، ص 321.

17-کنزل العمّال : ج 16، ص 462، ح 45443.

18-مستدرک الوسائل : ج 7، ص 336، ح 2، بحارالا نوار: ج 93، ص 294، ح 25.

19-تفسیر الا مام العسکرى علیه السلام : ص 354، ح 243، مستدرک الوسائل : ج 12، ص 262، بحارالا نوار: ج 72، ص 401، ح 43.

20-کنزل العمّال : ج 15، ص 242، ح 40759.

21-دلائل الا مامة : ص 71، س 16، معانى الا خبار: ص 399، ضمن ح 9.

22-تفسیر التّبیان : ج 9، ص 37، س 16.

23-علل الشّرایع : ج 1، ص 183، بحارالا نوار: ج 43، ص 82، ح 4.

24-مجمع اّوائد: ج 8 ، ص 108 ، مسند فاطمه : ص 33 و 52.

25-کشف الغمّة : ج 2، ص 57، بحار الا نوار: ج 8 ، ص 53، ح 62.

26-إ حقاق الحقّ: ج 19، ص 129.

27- بحارالا نوار: ج 79، ص 27، ضمن ح 13.

28-اءمالى شیخ طوسى : ج 2، ص 228.


کربلا نقطه وصل کرب است و بلا

عاشورا لحظه شورعشق است و بقا

صدای العطش کوی یار می آید

خدا کند که به راه جا نمانیم باز

عطش کوی تو مرا آب حیات است حسین

رمز صبر تو مرا باب نجات است حسین

یا حسین یعنی ندای العطش

یا حسین یعنی فدای نور پاک

یا حسین یعنی زمین تا به سماء

یا حسین یعنی بهار اشک و خون

یا حسین یعنی خدا را بندگی

یا حسین یعنی همه در امتحان

یا حسین یعنی سفینة النجاة

یا حسین یعنی صبوری درراه دین

یا حسین یعنی دمی بیدار دل

یا حسین

یا حسین یعنی خدا باور شدن

یاحسین یعنی خدا یاور شدن

عارفان را یاحسین در ناله است

عاشقان را یا حسین در سینه است

زاهدان را یا حسین در امتحان

عابدان را یا حسین در سجده است

دین حق یک جمله ، آن آزادگی است

جسم و جان را با حسین در زندگی است

آشنایی با حسین آغاز راه زندگی است

سرگذشت کربلا پیمان راه بندگی است

یا حسین عالم به نامت زنده است

همه انوار حیات با نام تو پاینده است

سوگ ما راه برائت جستن است

اشک ما امضای لبیک گفتن است

یا حسین قالو بلی در راه دین

یا حسین رمز حیات و زندگی

یا حسین معیار حق، فانی شدن

یا حسین سرچشمه باقی شدن

یا حسین ای کشتی اهل یقین

یاحسین ای آرزوی جان و تن

یا حسین حب تو رمز هل عطی

یا حسین یاد تو انوار نجات

یاحسین اشک بر تو مایه حیات

.

یا حسین ما تشنه یاد توئیم

یا حسین ما زاده نام توئیم

زندگی بی نام تو معنی ندارد

دین ما بی تو خریداری ندارد

مرز حق و باطل از خون تو می گیرد نشانه

کشتی اهل نجات در این مسیر دارد بهانه

با یاد حسین یاد خدا می گردم

در کرب و بلا یاد وفا می گردم

اشک چشمم زچه رو می جوشد

با آمدنش غرق صفا می گردم

 


و وصینا الانسان بوالدیه احسانا, معنی ابوعبدالله, سید الشهدا علیه السلام, امام حسین علیه السلام در قرآن, اسرار کربلا, اسرار شهادت

یکی از راه‌های فهم اسرار کربلا و هستی، گریه بر مصائب امام حسین (علیه‌السلام) است، برای همین اولین مطلبی که حضرت خضر (سلام‌الله‌علیه) به حضرت موسی (علیه‌السلام) گفت (1) در مورد وقایع کربلا بود و اشک فراوان از چشم‌هایشان جاری شد (2)؛ راه رسیدن به اسرار کربلا با اشک ریختن بر سیدالشهدا ممکن می‌شود.
کربلا خیلی عجیب است. چرا مسلم بن عقیل در منزل شریک در کوفه عبیدالله بن زیاد را نکشت تا حادثه کربلا رقم نخورد، چرا زیرا اسلام اجازه نمی‌دهد. چه شد که چنین یاران باتقوایی در مقابل 30000 نفر لحظه‌ای هم نترسیدند؟
چشم‌ها باید بگریند تا کربلا اسرار خود را به آن‌ها نشان دهد.


پی‌نوشت‌ها:
1- فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ‏ مِنْ لَدُنَّا عِلْما؛ حضرت موسی (علیه‌السلام)[به دستور خدا]، بنده صالح (حضرت خضر) که عالم و عابد بود را یافت [تا شاگرد او شود]. سوره کهف، آیه 65.
2-مفاتیح‌الجنان، باب زیارت اباعبدالله.

 


آیه مباهله چه عظمت و فضیلتی را برای امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) و فرزندان او (علیهم السلام) ثابت می کند؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)

برای روشن شدن جواب لازم است به نکاتی اشاره شود.

1ـ معنای لغوی مباهله
این لفظ در اصل از ماده بهل» بر وزن اهل» به معنای رها کردن است، به همین جهت هنگامی که حیوان را، به حال خود واگذارند، و آن را برای جلوگیری از نوشیدن نوزادش در کیسه قرار ندهند به آن حیوان باهل» می‌گویند، و ابتهال» در دعا به معنای تضرع و واگذاری کار بر خدا است، و گاه این واژه را به معنای هلاکت و لعن و دوری از خدا» معنی کرده‌اند، آن نیز به خاطر رها کردن و واگذار نمودن بنده به جای خویش و خروج از سایه لطف خدا است،[1]

2ـ حقیقت مباهله
مباهله به معنای نفرین کردن دو نفر به هم دیگر است، به این ترتیب که وقتی استدلالات منطقی در مسئله دینی سودی نداشت، در یکجا جمع می‌شوند، و به درگاه خدا تضرع و از او می‌خواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند،[2]


آیه مباهله چه عظمت و فضیلتی را برای امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) و فرزندان او (علیهم السلام) ثابت می کند؟

 

3ـ ترجمه آیه مباهله
هر گاه بعد از علم و دانش که درباره مسیح به تو رسیده، کسانی با تو به بحث و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم وشما هم فرزندان خود را، ما ن خویش را، فرا می‌خوانیم شما هم ن خویش را ما از نفوس خویش دعوت می‌کنیم شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم.»[3]
اما: جواب قسمت اول پرسش که مباهله چه ارتباطی با امیرالمومنین امام علی (علیه السّلام) و فرزندان او (علیهم السلام) دارد؟
1ـ ابوالفرج اصفهانی می‌گوید که: گروهی از نصارای نجران که در میانشان اسقف آنان و عاقب و ابوحبش و سید و قیس، و عبدالمرح و. بودند به مدینه آمدند، ابتداء به بیت المدارس یهود و بعد همراه یهودیان به نزد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند، و سئوالاتی از حضرت نمودند، و بعد از شنیدن پاسخ، دست از لجاجت برنداشتند، تا اینکه آیه مباهله نازل شد، و بعد از خواندن آیه و پیشنهاد مباهله، اسقف نجرانیان گفت: این منصفانه است، پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم)  فرمودند: فردا با یکدیگر مباهله می‌کنیم.
یهودیان از مباهله منصرف شدند، و مسیحیان هم بین خود گفتگوهای زیادی نمودند، عده‌ای گفتند: ما می‌دانیم حق با اوست مباهله نکنیم و الا هلاک می‌شویم عاقب» و سید» که اسقف نجرانیان بودند، گفتند: اگر محمد با اصحابش برای مباهله آمدند، یقیناً پیامبر نیست، ولی اگر با خانواده‌اش آمد، تحقیقاً پیامبر است.
فردای آن روز بعد از اذان صبح حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مباهله آماده شد، و همراه امیرالمومنین امام علی و حسنین و حضرت فاطمه زهرا (علیهم السلام) به راه افتادند، عاقب وقتی چنین دید به سید گفت:
با محمد مباهله نکن چون اگر اینکار را انجام بدهی نه ما نجات می‌یابیم و نه نسل های ما،[4] زمخشری اضافه می‌کند که حضرت، خود و همراهان (امیرالمومنین امام علی و حسنین و حضرت فاطمه زهرا (علیهم السلام)) زیر کسایی قرار گرفتند، سپس فرمود: الا یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت؛ خداوند اراده فرموده است تا پلیدی را از شما اهلبیت ببرد.[5]
اما قسمت دوم سؤال: اولاً فرزندان حضرت امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) بعنوان فرزند پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) و خود امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) بمنزله جان پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) خوانده شده است، در روایات عامه معنی شده که اطاعت حضرت امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) اطاعت از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است جدایی از حضرت امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) جدایی از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد، و پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو از منی، و من از تو، و علی به منزله سر من می‌باشد نسبت به تنم»،[6] آیا این عظمت کمی است، آنهم با لفظ جمع أَبْنَاءنَا» و أَنفُسَنَا» که دلالت بر عظمت آنها دارد؟ و ثانیاً در مقابل یهودیت و مسیحیت از مردان سه نفر انتخاب شدند، که نشان می‌دهد بهترین انسانها و عزیزترین افراد در نزد پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) باید باشند؛ چون پای مکتب و آبروی اسلام در بین بود، آیا این فضیلت نیست؟ زمخشری می‌گوید: آیه دلالت بر بلند مرتبگی و قرب منزلت اصحاب کساء دارد. در پایان می‌گوید و فیه دلیل لاشیء اقوی منه علی فضل اصحاب الکساء علیهم اسلام، در ترتیب آیه و بیان آن دلیلی بر برتری اصحاب کساء وجود دارد که چیزی قویتر و بالاتر از آن نداریم،[7] گذشته از این، کسانی که در مباهله شرکت می‌کنند باید به حقانیت راه خود یقین کامل داشته باشند و استجابت دعای خود را یقینی بدانند، و این مستجاب الدعوة بودن، مقام بلندی است که جز مقربان درگاه خداوند بدان نمی‌رسند، و فخررازی از محمود حمصی از علمای شیعه چنین نقل می‌کند که: او با استفاده از این آیه اثبات می‌کرد که امیرالمومنین امام علی (علیه السّلام) بعد از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از همه انبیاء وحی (علیهم السلام) افضل است، چون آیه می‌گوید: امیرالمومنین امام علی (علیه السّلام) به منزله نفس و شخص حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است، به یقین عین او نیست ولی در تمام جهات (بجز مقام نبوت.) در جهات دیگر همانند او است، از سوی دیگر می‌دانیم پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) از همه انبیاء (علیهم السلام) افضل بود پس امیرالمومنین امام علی (علیه السّلام) نیز می‌باید افضل باشد، و سپس اضافه می‌کند که پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کس می‌خواهد آدم (علیه السلام) را در مقام علمیش، و نوح (علیه السلام) را در طاعتش، و ابراهیم (علیه السلام) را در دوستی و مقام خلیل اللهی‌اش، و موسی (علیه السلام) را در هیبتش، و عیسی (علیه السلام) را در صفوتش ببیند، به امیرالمومنین امام علی (علیه السّلام) نگاه کند، این حدیث می‌گوید: آنچه خوبان به طور جداگانه داشته‌اند او تنها و یکجا دارد.[8]
نتیجه این شد که آیه هم ارتباطی با امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) و فرزندانش (علیهم السلام) دارد و هم بیانگر فضیلت آنها می‌باشد.




معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی، ج9، ص 250.
2. الغدیر، عبد الحسین امینی، ج7، ص 129-124.


پاورقی ها:
[1]. رجوع کنید: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القران، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1404، صفحه 63؛ و رجوع کنید: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، چاپ دوم، 1374، جلد 9، صفحه 242 و رجوع کنید: زمخشری، محمود، الکشاف، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، 1407، جلد 1، صفحه 368.
[2]. پیام قرآن، پیشین، جلد 9، صفحه 242.
[3]. سوره آل عمران، آیه 61.
[4]. رجوع کنید: اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412 قمری، جلد 12، صفحه 6-10؛ و رجوع کنید: حاکم حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل بقواعد التفضیل، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1392 هجری، جلد 1، حدیث 174.
[5]. الکشاف، پیشین، جلد 1، صفحه 369.
[6]. متقی هندی، کنز العمال، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ پنجم، 1405 هجری، جلد 11، صفحه 599 و 603 و 614.
[7]. الکشاف، پیشین، جلد 1، صفحه 370، مدارک زیادی برای حدیث فوق نقل شده است که به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
1ـ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم؛ مصر، چاپ محمدعلی جیح، جلد 7، صفحه 120. 2ـ احمدبن حنبل، مسند، مصر، جلد 1، صفحه 185. 3ـ طبری، تفسیر طبری ، مصر، میمنیه، جلد 3، صفحه 192. 4ـ حاکم، مستدرک، (رکن حیدر آباد)، جلد 3، صفحه 150. 5ـ حافظ ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوه، چاپ حیدرآباد، صفحه 297، 6 ـ واحدی نیشابوری ،اسباب النزول، (مصر، چاپ الهندیه) صفحه 74، 7ـ فخررازی، تفسیر کبیر، (مصر چاپ البهیه) جلد 8، صفحه 85، 8ـ ابن اثیر، جامع الاصول، (مصر، طبع سنه المحمدیه) جلد 9، صفحه 470.
[8]. پیام قرآن، پیشین، جلد 9، صفحه 251؛ با تلخیص که کتاب مذکور نقل نموده است از: تفسیر کبیر فخررازی، جلد 8، صفحه 81.

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایته علی ابن ابی طالب و اولاده المعصومین صلواه الله علیهم اجمعین


نازد به خودش خدا که حیدر دارد      دریای فضائلی مطهر دارد

همتای علی نخواهد آمد والله            صد بار اگر کعبه ترک بردارد

"الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایته علی ابن ابی طالب و اولاده المعصومین صلواه الله علیهم اجمعین "

 

 

 غدیر خم نام ناحیه‌ای میان مکه و مدینه است که پیامبر اسلام در حجةالوداع، علی بن ابی طالب را ولی» پس از خود اعلام کرد. ۱۸ ذی‌الحجه سال ۱۰ هجری قمری (مطابق با ۲۸ اسفند سال ۱۰ خورشیدی)، سال‌روز این واقعه میان شیعیان به عید غدیر خم شهرت دارد.

 

محمد، پیامبر اسلام در بازگشت از آخرین حج خود همه مسلمانانی که در حج شرکت داشتند را در غدیر خم جمع کرد و شیعیان معتقدند که او در آنجا علی بن ابی‌طالب را به‌عنوان وصی و برادر و جانشین خود از جانب الله معرفی کرد. عبارت معروف هر آن‌کس که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست» قسمتی از خطابه بلند غدیر می‌باشد. گرچه در تفسیر حدیث غدیر خم در بین شیعه و سنی اختلاف وجود دارد. اهل سنت تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی و دوستی با او رامی‌دانند و اظهار خواسته اش که علی به عنوان پسر عمو و فرزندخوانده اش جانشین او در مسئولیت‌های خانوادگی اش پس از مرگ شود.

این واقعه و حدیث غدیر در کتاب‌های شیعه و بسیاری کتاب‌های اهل سنت نقل شده است. اولین منبع تاریخی که به این کتاب اشاره می‌کند یعقوبی مورخ شیعه در نیمه دوم قرن سوم هجری است و اولین آثار ادبی قابل تاریخ گذاری، مجموعه اشعاری از نویسندگان شیعه در قرن دوم هجری است. از حدود قرن دوم هجری واقعه غدیر خم بعنوان دلیل نویسندگان شیعه برای اثبات برحقی علی بر جانشینی محمد آمده است. 

خورشید چراغکی ز رخسار علیست
مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست
هرکس که فرستد به محمد صلوات
همسایه دیوار به دیوار علیست 

در باب عید غدیرآمده است:روز عید غدیر عید الله الاکبر و عید آل محمّد(ص) است و در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که از آنجناب پرسیده شد آیا مسلمانان را غیر از جمعه و فطر و قربان عیدی هست؟

فرمودند:آری. عیدی هست که حرمتش از همۀ اعیاد بیشتر است.


راوی گفت: کدام عید است؟

حضرت فرمودند: روزی است که پیامبر(ص) امیر المومنین علی(ع) را به جانشینی خود نصب فرمود و اعلام کرد: هر که من مولا و آقای اویم، پس علی مولا و آقا و پیشوای اوست و آن روز هیجدهم ذی الحجه است.

 

 

نه فقط بنده به ذات ازلی می نازد
ناشر حکم ولایت به ولی می نازد
گر بنازد به علی، شیعه ندارد عجبی

عجب اینجاست خدا هم به علی می نازد

 

 

راوی گفت: در آن روز چه کار باید انجام داد:

فرمود: باید روزه بدارید و عبادت کنید و محمد و آل محمد(ص) را یاد کنید و بر ایشان صلوات فرستید. رسول خدا(ص)، علی(ع) را وصیّت کرد که این روز را عید گرداند و هر پیامبری به جانشین خویش وصیّت می کرد این روز را عید گرداند.

و در حدیثی از امام رضا(ع) خطاب به ابن ابی نصر بزنطی آ مده است که فرمود: ای پسر ابی نصر! هر کجا که باشی بکوش روز عید غدیر نزد قبر مطهّر حضرت امیر المومنین حاضر شوی. به درستی که خداوند می آمرزد در این روز از هر مرد و زن مومن گناه شصت سال ایشان را؛ و از آتش دوزخ آزاد می کند دو برابر آنچه که در شبهای قدر و فطر و ماه رمضان آزاد کرده است و پرداخت یک درهم در این روز به برادران مومن برابر با هزار درهم در اوقات دیگر است؛ و در این روز به برادران مومن خود نیکی و احسان کن و هر مرد و زن مومن را شاد گردان. به خدا سوگند اگر مردم فضیلت این روز را چنان که باید بدانند، هر آینه فرشتگان با ایشان هر روز ده مرتبه مصافحه کنند.


در خانه دل نوشته با خط جلی
کین خانه بنا شد به تولای علی
در داخل این خانه چو نیکو نگری
هم مهر محمد است و هم مهر علی
 

برای این روز شریف اعمال زیادی وارد شده که ما به اختصار به بعضی از این اعمال اشاره می کنیم. (جهت تفصیل بیشتر به کتاب شریف مفاتیح الجنان مراجعه شود.)

۱- روزه.

۲- غسل کردن.

۳- زیارت حضرت علی(ع) که یکی از آنها زیارت "امین الله" است.

۴- خواندن دعای "ندبه".

۵- چون مؤمنی را ملاقات کند، این تهنیت را بگوید: الحمد الله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایه امیر المومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام.»

و برای این امور فضیلت بسیاری ذکر شده است:

پوشیدن لباسهای نیکو - زینت کردن - استعمال بوی خوش - شادی کردن و شاد نمودن شیعیان امیر المومنین - گذشت از تقصیر شیعیان - برآوردن حاجت آنان - صله رحم - اطعام اهل ایمان - شکر و سپاس به خاطر نعمت بزرگ ولایت و.

اوصاف علی به هر زبان باید گفت

این ذکر به پیدا و نهان باید گفت

در جشن ولی عهدی مسعود علی

تبریک به صاحب امان باید گفت 


 

 

فلسفه و اهداف قیام عاشورا از دیدگاه امام حسین(ع)
 
مقدمه:
برخی با ارائه نظریات نسنجیده و غیر قابل قبول پیرامون فلسفه قیام عاشورا، تصویر وارونه و یا حداقل نامنا‎سب با شأن رهبری این قیام ارائه کرده‌اند و هیچ کدام از آنها، در ارائه یک تصویر روشن و جا‎مع از انگیزه‎های قیام امام حسین(ع) توفیق نداشته‎اند‎.
در این مجال کوتاه نیز نمی‌توان به تفصیل به این پرسش پاسخ داد لذا به صورت مختصر در این زمینه باید گفت: یک پژوهش‎گر و یا شخص سوال کننده پیرامون تاریخ عاشورا اگر بخواهد به ماهیّت و جوهره قیام عاشورا تا حدّ زیادی پی ببرد، باید در گام نخست، با نگا‎ه و مطالعه جامع و کامل در باره امام حسین(ع)، به زندگی، شخصیّت و مقام حضرت به عنوان امام معصوم، شناخت لازم و کافی پیدا کند و سپس با مطالعه و تعمّق لازم در بیانات و گفتار حضرت که در مقاطع مختلف قیام و حتّی پیش از آغاز آن درباره انگیزه حرکت خویش بیان کرده است، به فلسفه و ماهیّت قیام آن حضرت تا حدّ زیادی شناخت پیدا کند‎.
اکنون با این مقدمه و با توجّه به این که بهترین و مطمئن‎ترین سند برای شناخت فلسفه و اهداف نهضت سیدالشهدا(ع)، کلمات خود آن حضرت و یا امامان دیگر در این باره است، مجموع خطبه‎ها، سخنان، نامه‎ها و وصیت‎نامه امام حسین(ع) که در باره اهداف و انگیزه‎های قیام عاشورا است و نیز برخی از تعابیر زیارت‎ نامه‎های متعدّد و مختلف که از امامان دیگر در باره حضرت رسیده است و در آنها به انگیزه قیام پرداخته شده است، مورد مطالعه و بررسی قرار داده و سپس با استخراج فهرست‌وار اهداف قیام، به تفسیر و تحلیل آنها، می‌پردازیم‎ :
1 ـ امام حسین(ع) در مکه در جمع گروهی از علما و نخبگان دیگر مناطق اسلامی با ایراد خطبه‎ای شور‎انگیز و کوبند‎‎ه، ضمن یادآوری وظیفه سنگین و تکلیف خطیر علما و بزرگان شهرها در باره پاسداری از کیان دین و اعتقادات مسلمانان و پیامدهای سکوت در برابر جنایات امویان، از خاموشی آنان در برابر ت‎های دین‌ستیزانه حاکمان اُموی انتقاد کرده و هرگونه همراهی و سازش با آنان را گناه نابخشودنی دانستند‎. حضرت در پایان سخنان خود، هدف از اقدامات و فعالیت‎هایش را برضدّ نظام ستم‎گر حاکم (که چند سال بعد خود را در قالب یک نهضت نشان داد) چنین اعلام فرمودند‎:
خدایا تو می‎دانی آنچه از طرف ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامات برضدّ حاکمان اُمَوِی) به خاطر رقابت و سبقت جویی در فرمانروایی و افزون‌خواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است، بلکه برای این است که نشانه‎های دینت را (به مردم) نشان دهیم ( برپاگردانیم) و اصلاح در سرزمین‎هایت را آشکار کنیم‎. می‎خواهیم بندگان ستمد‎یده‎ات در امان باشند و به واجبات و سنّت‎ها و احکا‎مت عمل شود‎.

از این جملات می‎توان چهار هدف را برای اقدامات و فعالیت‎های امام حسین(ع) که در عصر حاکمیّت یزید جزء اهداف قیام حضرت به شمار می‎رفت، استخراج کرد:
الف ـ احیای مظاهر و نشانه‎های اسلام اصیل و ناب محمدی
ب ـ ا‎صلاح و بهبود وضع مردم سرزمین‌های اسلامی
ج ـ مبارزه با ستمگران اُموی جهت تأمین امنیّت برای مردم ستمدیده
د ـ فراهم ساختن بستری مناسب برای عمل به احکام و واجبات الهی

2ـ امام حسین(ع) ضمن وصیّت‌نامه‎ای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمّد بن‌حنفیّه برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین بازگو کرد:
من نه از روی سرمستی و گستاخی و نه برای فساد و ستم‎گری حرکت کردم‎. بلکه تنها برای طلب اصلاح در امّت جدم حرکت کردم. می‎خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بن‌ابی‌طالب عمل کنم‎.
و در زیارت‎های مختلف که در باره امام حسین(ع) از امامان(ع) وارد شده، این تعابیر فراوان دیده می‎شود:
اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الْصَّلوهَ وَ آتَیْتَ اَّکوهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ»
گواهی می‎دهم که تو نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی‎.
از این عبارات، اهداف ذیل را از قیام حضرت، می‎توان استفاده ‎کرد‎:
الف ـ طلب اصلاح در امور امّت پیامبر(ص)
ب ـ امر به معروف
ج ـ نهی از منکر
د ـ عمل به سیره رسول‌خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) همانند برپایی نماز و پرداخت زکات

3 ـ حضرت در نامه‎ای که در زمان اقامت خویش در مکّه در پاسخ دعوت به نامه‎های اشراف و بزرگان کوفه مبنی بر آمدن به کوفه، نوشتند، فلسفه قیام خود را چنین بیان فرمودند:
به جانم سوگند، پیشوا کسی است که به کتاب خدا عمل کند، عدل و داد را محقق سازد، معتقد به حقّ باشد، خود را به آنچه در راه خدا هست پایدار بدارد‎.
امام(ع) در این نامه، هدف از قیام را، تلاش در جهت برپایی حکومتی می‎داند که رهبر و پیشوای آن، صفات و امتیازات ذیل را دارا باشد:
الف ـ به کتاب خدا حکم کند‎.
ب ـ عدالت را در جامعه حاکم کند‎.
ج ـ متدیّن ومعتقد به دین خدا باشد‎.
د ـ خود را وقف خدا و اهداف الهی کند‎.
4ـ حسین بن‌علی در نامه‎ای که ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همیاری و همراهی با وی کرده است، علّت و هدف از نهضت خویش را چنین بیان می‎کند:
من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش می‎خوانم‎. همانا سنّت پیامبر(ص) از بین رفته است و بدعت زنده شده است‎.
و در جواب عبدالله بن‌مُطیع می‏فرماید‎:
کوفیان به من نامه نوشته و از من خواسته‎اند به نزدشان بروم‎، چون امیدوارند (که با رهبری من) نشانه‌‎های حقّ زنده و بد‎عت‎ها نابود شود‎.
و نیز در نامه‎ای که به شیعیان بصره نوشتند، فرمودند:
من شما را به زنده کردن نشانههای حقّ و نابود کردن بدعت‎ها می‎خوانم‎.
از مجموع نامه و پاسخ حضرت، این اهداف را می‎توان برای نهضت عاشورا استفاده کرد‎:
الف ـ دعوت (و عمل) به کتاب خد‎ا و سنّت پیامبر ـ ص ـ
ب ـ احیای سنّت پیامبر(ص) که از بین رفته است، و برپایی مظاهر حقّ و حقیقت
ج ـ از بین بردن بدعت‎ها (که جایگزین احکام خدا و سنّت پیامبر(ص) شده است).

5ـ ابا‎عبدالله درخطبه‎ای که پس از برخورد با حرّ بن‌یزید رِیاحی در منزل بَیْضَه» ایراد فرمودند، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش پیامبر ـ ص ـ، چنین بیان کردند‎:
ای مردم ! رسول‌خدا ـ ص ـ فرمودند: کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسول‌خدا ـ ص ـ مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و گری رفتار می‎کند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخدا است که او را در جایگاه (عذاب‌آور) آن ستمگر قرار دهد‎. هان (ای مردم‎) بدانید که این‎ها تن به فرمانبری از شیطان داده‎ و اطاعت از فرمان الهی را رها کرده‎ و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده‎اند، درآمدهای عمومی (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص داده‎اند و حرام خدا را حلال و حلا‎لش را حرام کرده‎اند‎ و من شایسته‎ترین فرد برای تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم
از این خطبه و یا نامه، علّت قیام سیدالشهدا(ع) را می‎توان این امر دانست که حاکمان بنی‎اُمَیّه (به ویژه یزید) اقدامات ضدّ دینی زیر را مرتکب شده‎اند:
الف ـ فرمانبری از خدا را رها کرده و به اطاعت از شیطان رو آورده‎اند‎؛
ب ـ فساد را (در زمین) آشکار کرده‎اند‎؛
ج ـ حدود الهی را تعطیل کرده‎اند‎؛
د ـ بیت‌المال را به خود اختصاص داده‎اند‎؛
ﻫ ـ حرام خدا را حلال و حلال الهی را حرام کرده‎اند‎.

از این رو است که در زیارات وارد‎ه در باره امام حسین(ع)، شهادت به برپایی احکام الهی و سنّت پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) توسط حضرت، داده شده است:
اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ حَلَّلْتَ حَلالَ اللهِ وَ حَرَّمْتَ حَرامَ اللهِ وَ اَقَمْتَ الصَّلا‎هَ وَ آتَیْتَ اَّکاهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ دَعَوْتَ اِلی سَبِیلِکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ»
شهادت می‎دهم که تو حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام کردی و نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و (مسلمانان را) با پند‎ و اندرز‎ نیکو، به راه روش خود، فراخواندی‎.
و همچنین:
شهادت می‎دهم که تو به عدل و داد امر کردی و(مسلمانان را) به سوی این دو دعوت کردی‎.

6ـ پیشوای سوّم درمنزل ذوحُسَم» در توجیه حرکت خویش چنین فرمودند:
آیا نمی‎بینید که به حقّ عمل نمی‎شود و از باطل بازداشته نمی‎شود؟ (در چنین شرایطی) باید مؤمن، به حقّ خواهان دیدار خدا باشد‎. من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی‎بینم‎.
امام(ع) درباره ذلت‌ناپذیری خود به عنوان هدف دیگر از قیام خویش، بیانات دیگری نیز دارد، از جمله در مقابل پیشنهاد عبیدالله که حضرت را بین کشته شدن و بین بیعت کردن با یزید مخیّر کرده بود، می‎فرماید:
. هیهاتَ مِنَّا الذِلّه یأبی اللهُ ذلکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ المؤمنُونَ .»
از ما دور باد که پستی را پیشه خود کنیم، (چرا که) خدا و رسول او از آن ابا دارند.
نکته شایان توجّه در این فراز آن که امام حسین(ع) عدم ذلت‌پذیری خود را مستند به امر خدا و سیره رسول‌خدا(ص) و مؤمنان می‎داند، چرا که مؤمن واقعی با پیروی از فرمان خدا و تأسّی به سیره رسول‌خداˆ، به هیچ رو به ذلّت تن در نمی‎دهد.
و نیز در جای دیگر فرمود:
به خدا سوگند، من دستم را (به نشانه بیعت) همانند شخص خوار به آنان (پیروان یزید) نمی‎دهم و همانند فرار بردگان، فرار نمی‎کنم. .
و باز فرمود:
مرگ در عزت، بهتر از زندگی در ذلّت است.
از مجموع این سخنان، این اهداف را می‎توان استفاده کرد:
الف ـ ترویج حقّ و عمل به آن
ب ـ نهی از ترویج باطل و بازداشتن از عمل به آن
ج ـ عدم پذیرش زندگی ذلّت‌بار و ننگین دنیا و انتخاب زندگی با سعادت آخرت.
7ـ امام صادق(ع) در زیارت اربعین، هدف از نهضت حسینی را چنین بیان می‎فرماید:
(حسین بن علی(ع)) جان خویش را در راه تو (خدا) فدا کرد تا بندگانت را از بی‎خبری و سرگردانی گمراهی نجات دهد‎.
از دیدگاه امام ششم، سیدالشهدا(ع) با نهضت عاشورا، اهداف زیر را تعقیب می‎کردند:
الف ـ نجات مسلمانان از بی خبری نسبت به احکام دین و وظایف خویش در برابر پروردگار
ب ـ رهایی بندگان خدا از گمراهی با آگاه ساختن آنان به وم پیروی از رهبران واقعی دین


نتیجه بحث
با اندکی دقّت در اهداف استخراج شده از این بیانات، ملاحظه می‎شود که امام(ع) علّت و انگیزه قیام خویش را، مبارزه با منکرات فراوان در جامعه اسلامی و تبلیغ و ترویج معروف در بین مسلمانان، اعلام می‎کنند‎. بنابراین، فلسفه اصلی و نهایی نهضت حضرت را می‎توان در یک هدف جا‎مع و کلّی یعنی احیای فرهنگ اسلام اصیل و ناب محمدی ـ ص ـ و زدودن زنگارهای تحریف‎ و بدعت‎ از دین جدّشان» خلاصه کرد‎. البته حضرت راهکار و ابزار لازم جهت جامه عمل پوشاندن به این هدف را، در عنصر امر به معروف و نهی از منکر» می‎دانند‎. از این‎رو در وصیّت‌نامه خود به محمّد بن‌حنفیه می‎نویسند: ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر» و یا (چنان‎ که گذشت) در زیارت‎نامه‎های مربوط به حضرت آمده است: . وَ اَمَرْتَ بالمعروف وَ نَهَیْتَ عَن المنکر»
توضیح مطلب آن‎که: اگر حضرت علّت حرکت خویش را مبارزه با اموری، هم‎چون رواج بدعت‎ها، مخالفت با کتاب خدا و حلال و حرام الهی، نابودی سنّت پیامبر ـ ص ـ ، شیطان محوری و ترک خدا محوری، فساد، ظلم، بی‎عدالتی و ناامنی در جامعه اسلامی، تعطیلی حدود الهی، در انحصار گرفتن و تاراج بیت‌المال مسلمانان و . می‎دانست، تمام این امور حاکی از فراوانی و شیوع امری به نام مُنْکَر» در جامعه اسلامی بود‎، که حضرت خود را موظّف به نهی از آن می‎دانستند‎. و نیز اگر اباعبدالله(ع) جامعه اسلامی را به اموری از قبیل: عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص)، احیای مظاهر و نشانه‎های حقّ، ایجاد امنیّت، اصلاح و بهبودی وضع امور امّت و مسائلی از این قبیل، فرامی‎خواند، این مسأله نشان‎گر آن است که امری به ‎نام معروف» در جامعه از بین رفته یا دست کم در حال نابودی بود‎. از این‎رو اگر حضرت از بیعت با یزید امتناع ‎کرده و با این عمل، از یک‎سو، آمادگی خود را برای شهادت و مقاومت در برابر حکومت یزید اعلام ‎کرد، و از سوی دیگر، تلاش خود را جهت برانداختن حکومت یزید و تأسیس حکومت اسلامی، به کار ‎گرفت، در واقع سرباززدن از بیعت، به معنای نهی از منکر، ترویج معروف و اتمام حجّت با مسلمانان در باره حرمت سکوت در برابر بدعت‎ها و جنایات بنی‎اُمَیّه بود و بیعت و یا حتّی سکوت در مقابل چنین حکومتی، افزون بر آن که ترویج منکر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانه‎ای نیز برای افراد عادّی در همکاری با حاکمان اُموی می‎شد‎.
به دیگر سخن‎، آنچه در سیره حسین بن‌علی به عنوان امام معصوم، مسلم و غیرقابل تردید به نظر می‎رسد، آن است که شخصیّتی همانند امام حسین(ع) حاضر نبودند با شخصی هم‎چون یزید بیعت کرده و حکومت وی را به رسمیّت بشناسند‎، چرا که حضرت با مشاهده و بررسی عمق انحرافات امّت اسلامی در عصر حکومت معاویه و سپس حکومت یزید، به این نتیجه رسیده بودند که دیگر نمی‎توان با موعظه و خطبه‎های آتشین و سخنرانی‎های تهدیدآمیز و تحریک‌کننده، انحرافی را که در مبانی اعتقادی و سیا‎سی جامعه اسلامی و نیز در دستگاه خلافت رسوخ کرده، از بین ببرند‎. بلکه تنها راه درمان و نجات امّت اسلامی، برپایی یک نهضت عمیق است که بازتاب و گستره آن، افزون بر آن‎که فرامکانی باشد، فرازمانی نیز بوده و در گستره زمان، الگویی برای آزاد مردان تاریخ باشد‎. البته در مقابل، یزید کسی نبود که بدون بیعت گرفتن از امام(ع)، ساکت بنشیند، چرا که به رسمیّت نشناختن حکومت از سوی افرادی هم‎چون حسین بن‌علی(ع)، به معنای ردّ مشروعیّت آن و آمادگی برای مبارزه با حکومت بود و یزید به خوبی به این موضوع آگاهی داشت‎.


منابع:
. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص239‎؛ مجلسی، بحارالانوار، ج97، ص81 ـ 80‎.
. ابن‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج5، ص21؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج1، ص189 ـ 188؛ مجلسی، همان، ج 44، ص 329‎ ـ 330 . و نزدیک به این تعابیر: ابوجعفر محمّد بن‌علی بن‌شهراشوب ، مناقب آل‌ابی‌طالب ، ج4، ص97‎. ‎‎.
‎. کلینی، الفروع من الکافی، ج4، ص 578؛ ابن‌قولویه، کامل‌ایارات، صفحات 371، 376، 378 ـ 380، 402 و 518؛ شیخ طوسی، مصباح‌المتهجد، ص720 و تهذیب الاحکام، ج6، ص67؛ ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج2، ص63 و ج3، ص103. هم چنین ر. ک: شیخ عباس قمی، کلیات مفاتیح الجنان، ترجمه مهدی الهی قمشه‎ای، تهران، انتشارات علمی، ، زیارت مخصوصه امام حسین(ع)، ص 758، زیارت‎‎های مطلقه امام حسین(ع)، صفحات 775، 777، 778 ـ 779، 783، زیارت امام حسین(ع) در نیمه رجب، ص 807 ، زیارت امام حسین(ع) در شب‎های قدر، ص811 ، زیارت امام حسین(ع) در روزهای عید فطر و قربان، ص 816 و زیارت امام حسین(ع) در روز عرفه‎، ص 825. ناگفته نماند شهادت دادن» در اینجا به مفهوم متعارف آن یعنی گواهی کردن و تأیید یک موضوع مادّی و حقوقی نیست، بلکه بیان یک حقیقت معنوی و اعتراف به یک واقعیت است که با انگیزه معنوی صورت گرفته است‎. یعنی من این واقعیت را درک می‎کنم که نهضت تو به انگیزه امر به معروف و نهی از منکر بوده است نه به علّت دعوت کوفیان یا علل دیگر‎. بنابراین اگر تلاش‎ها و کارهای دیگری صورت گرفته است، همه برای رسیدن به آن هدف و آرمان بزرگ بوده است‎.
. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص353؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص39؛ مجلسی، همان، ج44، ص335 ـ 334 و با کمی تفاوت در عبارات: ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج‌5، ص31 ؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج1، ص 196 ـ 195‎.
. طبری، همان، ج 5، ص357‎‎؛ احمد بن‌یحیی بن‌جابر البَلاذُری، انساب‌الاشراف، ج2، ص335‎.
. ابوحنیفه احمد بن‌داود دینوری، الاخبار الطِّوَال، ص364‎.
. همان، ص343 ـ 342‎.
. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص403 ؛ بَلاذُری، انساب الاشراف، ج3، ص381؛ ابن‌اعثم، خوارزمی و مجلسی این خطبه را با اندکی تفاوت در عبارات، در قالب نامه‎ای که حضرت خطاب به اشراف و بزرگان کوفه نوشته‎اند، آورده‎اند‎: ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج 5، ص81 ـ 82 ؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج1، ص‎235 ـ 234‎؛ مجلسی، همان، ج 44، ص382‎.
. شیخ‌عباس قمی، کلیات مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام حسین، ص779‎.
. شیخ‌عباس قمی، کلیات مفاتیح الجنان، ص803.
. طبری، تاریخ الطبری، ج5، ص404؛ ابوالقاسم سلیمان بن‌احمد طبرانی، المُعجَم الکبیر، ج3، ص115؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج2، ص5 (با اندک تفاوتی در عبارات)‎.‎ در نقل طبرانی و خوارزمی به جای کلمه شهاده»، تعبیر‎سعاده» آمده است که البتّه تعبیر نخست صحیح به نظر می‎رسد‎، چرا که عبارت فإنّی لا‎اری الموتَ .» علّت برای جمله قبلی است که چرا مؤمن باید به مرگ اشتیاق داشته باشد‎. یعنی چون از دیدگاه امام حسین چنین مرگی شهادت در راه خدا است، باید انسان معتقد و متدیّن، به چنین مردنی رغبت داشته باشد‎.
. مسعودی، اثبات‌الوصیه، ص 166؛ طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص99؛ ابن‌نما، مثیرالاحزان، ص40؛ ابن‌ابی‎الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج3، ص250؛ سید ابن‌طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 156.
. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 98؛ طبرسی، إعْلامُ الوَرَیٰ بِأعْلامِ الهُدَیٰ، ص238؛ خوارزمی، پیشین، ج1، ص253؛ ابن‌شهراشوب، مناقب آل‌ابی‌طالب، ج4، ص75؛ ابن‌نما، مُثِیرُ‌الاحزان، ص51.
. ابن‌شهراشوب، پیشین، ج4، ص 75.
. شیخ طوسی، تهذیب‌الاحکام، ج6، ص126؛ شیخ طوسی مصباح‌المتهجد، ص788؛ محمّد بن‌جعفر المشهدی، المزار الکبیر، تحقیق جواد القیومی الاصفهانی، ص514؛ مجلسی، بحارالانوار، ج98، ص331. شیخ عباس قمی، مفاتیح‌الجنان، زیارت اربعین، ص856 . هم‎چنین قریب به این عبارات، درزیارت امام حسین در روز عید فطر و قربان» آمده است.

منبع: پرسمان دانشجویی


 

 
 
آخرین هشدار پیامبر خاتم(ص)
در آخرین ساعت‏های زندگی پیامبراکرم(ص)، وقتی غم و اضطراب و دلهره سراسر مدینه را فرا گرفته بود و یاران باوفای آن‏ حضرت با دیدگانی اشک‏بار و دل‏های آکنده از اندوه در کنار خانه رسول خدا (ص) جمع شده بودند تا از سرانجام کسالت آن‏ حضرت آگاه شوند، دختر گرامی رسول‏ خدا (ص)، حضرت فاطمه (س)، در کنار بستر پدر با قلبی سوزان و دیده گریان به زمزمه کردن اشعاری که حضرت ابوطالب(ع) در وصف آن‏ حضرت سروده بودند مشغول شد. چون به این بیت رسید که می‏گوید: [ای صاحب] آن چهره نورانی که به احترام آن مردم از ابرها باران درخواست می‏ کنند و شخصیتی که پناهگاه یتیمان و بیوه ‏ن و درماندگان است»، ناگهان رسول خدا(ص) چشم خود را باز کردند و با صدای آهسته به دختر بزرگوارشان فرمودند: دخترم به جای این اشعار آن آیه را تلاوت کن که می‏گوید: محمد(ص) پیامبر خداست و پیش از او نیز پیامبرانی آمدند و رفتند. آیا اگر او رحلت کند یا کشته شود به آیین و اعتقادات قبلی خود باز می‏گردید؟ [بدانید] هرکس دست به چنین کاری بزند به خدا زیان نمی‏رساند>>.
رحلت پیامبر(ص), 28 صفر رحلت پیامبر اعظم(ص), وفات حضرت محمد(ص)

سخنان حضرت امیر (ع) در مورد رسول الله (ص)
نقل کرده ‏اند وقتی علی(ع) بر طبق وصیت پیامبر (ص) پس از رحلت آن‏ حضرت مشغول غسل و کفن رسول خدا(ص) شدند، در حالی که اشک از دیدگانشان جاری بود با این جمله‏ ها درد فراق پیامبر را تسکین می‏ بخشید: پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشته ‏ای بریده شد که جز در مرگ تو چنان گسستنی دیده نشده است. با مرگ تو رشته پیامبری و فرود آمدن پیام‏های آسمانی از هم گسست.

 مصیبت رحلت تو دیگر مصیبت‏ دیدگان را به شکیبایی وا داشت و همگان را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر تو خود ما را به شکیبایی امر نمی‏کردی، آن‏قدر اشک می‏ ریختیم که اشک دیدگان با گریستن بر تو پایان پذیرد، با این همه، دردِ جان‏کاهِ فراق تو همیشه با ما خواهد بود و این اندوه هرگز از ما جدا نخواهد شد و صد البته که این در مقابل عظمت مصیبت فقدان تو امر ناچیزی است. اما چه می‏ شود کرد؟ نه امکان بازگرداندن دوباره زندگی میسر است و نه می‏توان مانع وقوع مرگ شد.

 زندگینامه پیامبر(ص), 28 صفر رحلت پیامبر اعظم(ص), وفات حضرت محمد(ص)

وداع با مردم
پیامبر اکرم (ص) در یکی از آخرین روزهای حیات مبارکشان، در حالی‏که علی(ع) دست راست و فضل بن عباس دست چپ او را گرفته بودند به مسجد آمدند و برای مردم خطابه‏ ای را با این عبارت خواندند: ای مردم طولی نخواهد کشید که من از میان شما به عالم بقا منتقل شوم. بنابراین به هرکس وعده‏ ای دادم یا به هرکس مدیونم، آن را از من طلب کند تا به جای آورم. ای بندگان خدا، جز از طریق اطاعت خدا کسی به خیری دست نیافته، از شرّ و بدی‏ها دور نمی‏ شود. کسی ادعا نکند که بدون عمل رستگار شده است. هیچ آرزومندی بدون تبعیت از احکام الهی رضای خدا را به‏ دست نمی‏ آورد. سوگند به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد، انسان از عذاب الهی جز از طریق رحمت خدا و عمل صالح نجات پیدا نخواهد کرد. منِ پیامبر هم اگر به گناه و معصیت آلوده شوم هلاک خواهم شد.»
منبع: shia-news.com

 


شرح شهادت امام رضا (ع) + شهادت امام رضا از زبان اباصلت هروی

عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد

نگاه زار به این حالش آسمان دارد

به یک قدم نرسیده دوباره می افتد

مشخص است تنی زار و ناتوان دارد

به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد

چه یادگاری تلخی ز میزبان دارد

شهادت امام رضا(ع) را به تمامی عشاق اهل بیت اطهار تسلیت میگویم

 


 

صدای بال و پر جبرئیل می آید
شب است و ماه به آغوش ایل می آید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد
که ساقی از طرف سلسبیل می آید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز
حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید
نگاه آمنه از این به بعد می خندد
چرا که معجزه ای بی بدیل می آید
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد

ای ششم پیشوای اهل ولا
خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدا نمایی تو
هم ز سر تا بپای صدق و صفا
ولادت امام جعفر صادق علیه السلام و نبی اکرم (ص) مبارک باد


چگونگی شهادت حضرت فاطمه و ماجرای آتش زدن خانه حضرت علی (ع) از سوالات بسیار مهمی است که در اذهان بسیاری از افراد نقش بسته است،آیا چنان که شیعیان می‏گویند به ساحت حضرت فاطمه زهرا (س) نیز جسارت کردند؟ و بر آن حضرت صدماتی وارد شد که منجر به شهادت او و فرزندش گردید یا خیر؟

شهادت حضرت فاطمه

نحوه شهادت حضرت فاطمه اهرا از دیدگاه اهل سنت

برخی از دانشمندان اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این قطعه از تاریخ خودداری نموده ‏اند؛ از جمله ابن ابی الحدید در شرح خود می‏ گوید:جساراتی را که مربوط به فاطمه زهرا (س) نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است.»

البته برخی از دانشمندان و مورخان اهل سنت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخی شانه خالی کرده‏ اند؛

شهادت حضرت فاطمه اهرا

رویداد های تلخ، شرایط سخت بیماری و دوری از پدر بیش از پیش شرایط جسمی و وضعیت روحی حضرت زهرا (س) را دشوارتر می کرد، اما حضرت فاطمه (س) با اینکه روز به روز پیکرش آب می‏ شد، هیچ شِکوه ای از بیماری نداشت.

در هنگام یورش حاکمان غاصب به خانه اش، حضرت زهرا (س) به گونه ای میان درب و دیوار آسیب دیدند که علاوه بر صدمه های سخت، جنین ایشان نیز سقط شد و تازیانه های بیشماری بر جان و روح او نشست. همه این رویدادهای تلخ و دردناک حضرت زهرا (س) را به بستر بیماری کشاند و به شهادت ایشان منجر شد.

شهادت حضرت فاطمه اهرا

حضرت امام حسن مجتبی (ع) در یک مجلس مناظره در حضور معاویه خطاب به مغیرة بن شعبه فرمود:انت الذی ضربت فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلی اللَّه علیه و آله حتی ادمیتها و القت ما فی بطنها.؛ تو مادرم را زده و مصدوم و مجروح ساختی، تا اینکه او بچه ‏اش را سقط کرد.»

حضرت امام صادق (ع) با تصریح بیشتر در مورد علت بیماری و شهادت فاطمه (س) می‏ فرمایند:و کان سبب وفاتها ان قنفذا مولی الرجل لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسنا، و مرضت من ذلک مرضا شدیدا؛ سبب شهادت فاطمه (س) این بود که قنفذ (غلام خلیفه دوم) با غلاف شمشیر او را زده و بچه ‏اش را کشت و مادرم از این جهت به بستر بیماری افتاد.»

حضرت فاطمه (س)، به ام ‏سلمه فرمود:برایم آبی آماده کن تا بدان غسل کنم، ام‏ سلمه آب را آورد و او غسل کرد و جامه پاکی پوشید، دستور داد بسترش را در وسط اتاق بگستراند،به طرف راستش رو به قبله خوابید و دست راستش را زیر صورتش گذاشت.

شهادت حضرت فاطمه اهرا

همچنین در روایت دیگری آمده که:حضرت به اسماء فرمودند:آبی برایم آماده کن، بعد با آن غسل کرده و سپس فرمودند:جامه ‏های جدیدم را به من بده، آنها را پوشیده و فرمودند:بقیه حنوط پدرم را از فلان جا برایم بیاور و زیر سرم بگذار و مرا تنها گذاشته و از اینجا بیرون برو، می ‏خواهم با پروردگارم مناجات کنم.

اسماء می‏ گوید:از اتفاق بیرون شدم و صدای مناجات آن حضرت را می ‏شنیدم، آهسته به طوری که مرا نبیند وارد شدم دیدم دست به سوی آسمان دراز کرده و می‏ گوید:پروردگارا به حق محمد مصطفی و اشتیاقی که به دیدار من داشت، و به شوهرم علی مرتضی و اندوهش بر من و به حسن مجتبی و گریه ‏اش بر من و به حسین شهید و پژمردگی و حسرتش بر من و به دخترانم که پاره تن فاطمه می‏ باشند و غم و اندوهی که بر من دارند، از می‏ خواهم که بر گناهکاران امت محمد ترحم فرمائی و آنان را بیامرزی و به بهشت وارد کنی که تو بزرگوارترین سؤال شوندگان و مهربان‏ترین مهربانانی.

حضرت (س) ادامه داد و گفت:قدری مرا به خود واگذار و بعد مرا بخوان، اگر پاسخ تو را دادم که بسیار خوب و اگر جوابی ندادم بدان که من به سوی پدر خود، (یا پروردگارم) رفتم.

شهادت حضرت فاطمه اهرا

اسماء لحظه ه‏ای حضرت (س) را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابی نشنید، صدا زد ای دختر محمد مصطفی، ای دختر گرامی ‏ترین کسی که ن حمل او را عهده ‏دار شدند، ای دختر بهترین کسی که بر ریگ‏های زمین پای گذارده، ای دختر کسی که به پروردگارش به فاصله دو تیر کمان و یا کمتر نزدیک شد، اما جوابی نیامد چون جامه را از روی صورت حضرت برداشت، مشاهده کرد از دنیا رخت بر بسته است، خود را به روی حضرت انداخت و در حالی که ایشان را می ‏بوسید، گفت:فاطمه آن هنگام که نزد پدرت رسول خدا رفتی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان، آنگاه گریبان چاک زده و از خانه بیرون آمد، حسنین به او رسیده و گفتند:اسماء مادر ما کجا است؟ وی ساکت شد و جوابی نداد، آنان وارد اتاق شده دیدند حضرت دراز کشیده حسین علیه‏السلام حضرت را تکان داد دید از دنیا رفته است، فرمود:ای برادر خداوند تو را در مصیبت مادر پاداش دهد.

امام حسن مجتبی (ع) خود را روی مادر انداخته و گاهی می‏ بوسید و می ‏گفت:ای مادر با من سخن بگو پیش از آن که روح از بدنم جدا شود، و حسین جلو آمده و پاهای حضرت را می ‏بوسید و می گفت:ای مادر من پسرت حسینم، پیش از آنکه قلبم منفجر شود و بمیرم با من صحبت کن.

اسماء به آنها گفت:ای فرزندان رسول خدا بروید نزد پدرتان علی علیه‏السلام او را از مرگ مادرتان خبردار کنید، آن دو از منزل بیرون رفته و صدا می ‏زدند:یا محمداه یا احمداه، امروز که مادرمان از دنیا رفت رحلت تو تجدید شد، بعد به مسجد رفته و علی علیه‏السلام را خبردار کردند حضرت با شنیدن خبر شهادت فاطمه علیهاالسلام از هوش رفت و با پاشیدن آب بر او به هوش آمد و چنین گفت:ای دختر حضرت محمد به چه کسی تسلیت بگوئیم، من همیشه به وسیله تو دلداری داده می شدم، بعد از تو چه کسی موجب دلداری و تسلیت من خواهد شد.

 چگونگی شهادت حضرت فاطمه به نقل از خلیفه دوم

خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می‏نویسد:

.وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‏های بدر و اُحد که به دست علی کشته شده بودند. افتادم، آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد. فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً. فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ.»؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد:ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند.» سپس فریاد کشید:فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد.»

حضرت فاطمه(س) نخستین شهید راه ولایت است

فاطمه(س) با اینکه زن است، مظهر ولایتمداری و ایثارگری است

* اشاره داشتید که برگزاری مراسم ایام فاطمیه و روزهایی که مردم در شهادت دردانه پیامبر اعظم(ص) به سوگ می نشینند، شاید سری از اسرار باشد تا یاد و نام بی بی دو عالم علیها السلام همواره زنده نگه داشته شود. چرا علما همواره در تکریم و بزرگداشت سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) تاکید دارند و آن را جزو شعائر اسلامی می دانند؟

- حضرت زهرا سلام الله علیها مقامی آنچنان رفیع دارد، به طوری که تنها کسی است که رسول خدا(ص) و سرآمد خلقت، در عمر مبارک شان دست ایشان را بوسیده و آن حضرت(س) را می بوئیدند و می فرمود:من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم»، همین طور پیغمبر(ص) در برابر او به قامت بر می خواست و به استقبال او جلو می رفت و صبر نمی کرد که حضرت زهرا(س) به او برسد، خود به سوی او می رفت، این حرکت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم راجع به هیچ کس نداریم، نه از باب اینکه ایشان فرزند پیغمبر(ص) بود و یا یک عاطفه پدری به فرزند داشته باشد، خیر! پیغمبر فرزندان دیگری هم داشت، راجع به هیچ کدام از آنها چنین نکرده بود، این به سبب مقام عظیم حضرت صدیقه کبری (س) است.

حتی علمای شیعه اختلاف دارند که مقام آن حضرت(س) برتر است یا مقام امیر المومنین(ع) و برخی معتقدند که فقط بعد ولایت» امیر المومنان علیه السلام از ایشان برتری دارد؛ یعنی چون امیر المومنین(ع) ولی خدا، پس از پیغمبر(ص) بر خلایق است، از این جهت به حضرت زهرا(ع) ولایت دارد و فقط برتری از این باب است، لذا شخصیت بسیار بزرگواری است که از همه ائمه مقامش بالاتر و ام الائمه و اولین شهید راه ولایت است، باید گفت در حضرت زهرا(س) یک ویژگی خاص وجود دارد که آن حضرت را به تمام معصومین و تمام شخصیت های عظیم الشأن بی نظیر کرده است و آن با وجود اینکه آن حضرت (س)، زن هست و از ن تکالیفی همچون مردان خاسته نشده است، اما مظهر ایثار و ولایت مداری .

از دیدگاه حضرت زهرا (س) بهترین ن کسانی هستند که مردان نامحرم آنها را نبینند و او نیز مردان نامحرم را نبیند -که این دیدگاه پیغمبر هم هست- یک چنین جایگاهی یک زن مسلمان دارد که برترین آنها خود حضرت فاطمه سلام الله علیهاست، اما در آنجایی که پای دفاع از ولایت به پیش می آید، در جمع نامحرمان نامرد که با بی تفاوتی نظاره گر غصب خلافت و کنار زدن ولی خدا بودند، آن چنان خطابه ای را در دفاع از ولایت بیان می کند که تاریخ را متحیر کرده است، لذا از این جهت آن بزرگوار مظهر ولایتمداری و ایثارگری است و آن هم به عنوان نخستین کس در این عرصه وارد شد و از جان مبارک خود هم مایه گذاشت، یک ویژگی استثنایی دارد که باید شهامت آن حضرت و علل شهادت آن حضرت به خوبی دریابیم و بزرگ بداریم و با الگوگیری از الگوی بی نظیر بشریت، بتوانیم به سیره آن حضرت(س) عمل کنیم.


حبیبی:

امام (ره) فرمودند نگران نباشید؛ انقلاب اسلامی به انقلاب صاحب‎امان(عج) وصل خواهد شد

 
دبیرکل حزب موتلفه گفت: امام(ره) در ملاقاتی با یکی از دوستان ما فرموده بودند که شما نگران این انقلاب نباشید، این انقلاب به انقلاب صاحب امان(عج) وصل خواهد شد.
 

هرگز آنقدر ندارم که شوم مسکینت این شرف بس که به مسکین درت مسکینم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم » !

دنیا، میدان تنازع حق و باطل، و سرای پیروزی ها و شکست های گذرای این دو جبهه بوده و خواهد بود: وتلک الایام نداولها بین الناس » ; این روزگار [گاهی فتح و غلبه، گاهی شکست و مغلوبیت] را ما میان خلایق می گردانیم . (1)

آن چه در این میان، امید بخش دل خسته ی مؤمنان است، فرجام گرم و شیرینی است که قرآن کریم برای این درگیری نوید داده است: ان الذین یحادون الله ورسوله اولائک فی الاذلین× کتب الله لاغلبن انا و رسلی » کسانی که با خدا و رسول اش مخالفت می کنند، آنان در پست ترین مرتبه ی ذلت اند . خداوند، چنین حتم گردانید که البته من و فرستادگان ام، [بر دشمنان] غالب می شویم . (2)

زبان کتب الله . . .» ، نشانه ی اراده ی حتمی خدا است .

گویا، مسیر سربلندی و غلبه ی حق و تحقق آن فرجام روشن، تنها از راه آن میدان درگیری و نزاع می گذرد . که در آیه دیگری چنین آمده است: بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق » (3) ; بلکه ما، همیشه، حق را بر باطل پیروز می گردانیم تا باطل را محو و نابود سازد .

در این باره، آن چه حایز اهمیت است، این است که آیا نوید چنین فرجام زیبایی، کشنده ی مسئولیت های انسانی و تاریخی پیروان حق خواهد بود . و یا این که هواداران جبهه ی حق، در عین امیدواری و دل دادگی به این قبیل بشارت ها، باید حرکتی هماهنگ با قانون ها و سنت های حاکم بر هستی، در جهت فراهم آوردن و زمینه سازی آن روز موعود داشته باشند؟» . این جا است که ضرورت بحث از علل، عوامل، شرایط و زمینه های ظهور، آشکار می شود و آدمی را در پی کنکاش از آن ها وادار می سازد .

زمینه های ظهور، نوشتاری است که سعی کرده با استمداد از آیات و روایات و سنت های الهی حاکم بر هستی، گامی در این هت بردارد .

فصل یکم - کلیات

الف) تعریف:

واژه ی مقدمات » ، جمع مقدمه » می باشد، در لغت عبارت است از اموری که برای شروع در امری لازم هستند» ، (4) و در اصطلاح، مقدمات ظهور» به اموری گفته می شود که وجود آنها پیش از ظهور منجی موعود، حضرت حجة بن الحسن العسکری ( علیهماالسلام)، بایسته است; چرا که با فراهم آمدن این مقدمات، مقتضیات ظهور فراهم گشته و موانع آن برطرف می گردد .

گفتنی است عرصه ی پژوهش در نوشته ی حاضر، در دایره ی فرهنگ لغات عربی رقم خورده است، بر همین اساس باید دانست که واژگان ذیل در بردارنده ی معنای مورد نظر می باشند:

1 - وطا; که در بردارنده ی معنای هموار سازی است . و عبارت وطا الشی ء» به معنای آن چیز را آماده و مهیا ساخت » (5) آمده و در حدیث نیز چنین آمده است: یخرج [ا] ناس من المشرق فیوطئون للمهدی یعنی سلطانه » (6) (از مشرق زمین مردانی خروج می کنند و برای حضرت مهدی ( علیه السلام)، حکومتش را آماده می سازند)

2 - مهد; که در بردارنده ی معنای آماده سازی است، و عبارت مهدت الامر» یعنی آن کار را آماده کردم » (7) ، چنان که این آیه شریفه می فرماید: من عمل صالحا فلانفسهم یمهدون » (8) (آنها که کار شایسته انجام می دهند، سود خود را آماده می سازند) .

3 - هی ء: که متضمن معنای، اصلاح و برطرف کردن نواقص، حاضر نمودن، و فراهم سازی است . همانطور که در آیه شریفه آمده: فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة و هیی ء لنا من امرنا رشدا» (و گفتند: پروردگارا ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن و راه نجاتی برای ما فراهم ساز) . (9)

ب) انقلابی از طرق عادی (طبیعی)

یکی از مطالب مهمی که در میان آیات نورانی قرآن، بارها، مورد تصریح قرار گرفته، مسئله ی قانون های حاکم بر جهان هستی و تاریخ و جامعه » است .

طبق آیات فروانی، تاریخ بشر و سرنوشت انسان ها در دایره ی نظام خاصی رقم می خورد که در آن، هرگونه دگرگونی و انقلابی، تابع یک سلسله قوانین مشخص و معینی است که به اراده ی خداوند برای تدبیر جهان به اجرا در آمده است . در تعابیر قرآنی، از آن ها، با عنوان سنت های الهی » یاد شده است . (10)

شاید بتوان یکی از این سنت ها را سنت دریافت پاداش به اندازه ی تلاش و کوشش » نامید . طبق این سنت، بهره مندی از نعمت های الهی به میزان سعی و تلاش آدمی بستگی دارد و این انسان ست که در پرتو اختیار، با عمل خویش، یا جامعه را به پیش می برد و تاریخ را تکامل می بخشد و یا به خاطر سستی و عدم تلاش، قابلیت دریافت نعمت های الهی را از دست می دهد و در سرازیری سقوط قرار می گیرد . قرآن کریم، در رابطه با این سنت، چنین می فرماید: و ان لیس للانسان الا ما سعی × وان سعیه سوف یری × ثم یجزاه الجزاء الاوفی » (11) ; (برای انسان، بهره ای جز سعی و کوشش او نیست، و تلاش او، به زودی، دیده می شود سپس به او جزای کافی داده خواهد شد) . بنابراین، اعطای نعمت های الهی، اعم از مادی یا معنوی، در زندگی دنیا و یا در سرای آخرت، بسته به چگونگی تلاش و کوشش انسان است . این، قانونی است که برای تمامی امت ها، یک سان است و هیچ قومی از این قانون استثنا نشده است .

البته باید در نظر داشت که در کنار این سنت، قانون امداد رسانی و تاییدات غیبی خداوند که در مواقع وم برای یاری انسان های پاک و مصلح به اجرا در می آید، تحت الشعاع واقع نمی شود، بلکه هر گاه ایشان به وظایف خویش در قبال تکالیف الهی عمل کنند، آن سنت نیز به اجرا در خواهد آمد . خداوند متعال، در آیه ی هفتم سوره ی محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: یا ایها الذین ءامنوا ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم » ; (ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر [آیین] خدا را یاری کنید، شما را یاری می کند و گام هایتان را استوار می دارد).

در این آیه ی شریف، خداوند متعال، مرحله ی فعلیت رسیدن سنت نصرت و یاری مؤمنان را مشروط به انجام دادن وظیفه ی ایشان - که همان نصرت دین خدا و تحمل سختی ها است - کرده است .

بنابراین، یک انسان مؤمن، در عین حال که معتقد به امدادهای غیبی و یاری رسانی خداوند متعال است، هیچ گاه این مطلب اساسی را فراموش نمی کند که جهان هستی، عالم اسباب و مسببات است و انسان برای رسیدن به مقصود خویش باید کمر همت را ببندد و از طریقی که سنت الهی است، مطلوب خویش را به دست آورد . امام صادق ( علیه السلام) در این باره می فرماید: ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب (12) ; اراده ی خداوند، چنین تعلق گرفته که هیچ چیزی جز بواسطه ی اسباب اش محقق نشود .» .

بر همین اساس، شکستن شوکت مان و از بین بردن صاحبان ستم و گمراهی، محو کردن شبکه های دروغ پراکنی و انحراف و ویران ساختن مراکز بی دینی و بیدادگری، هدفی است که جز با پیمودن مسیری که قانون حاکم بر هستی پیش روی انسان های شایسته قرار داده، ممکن نخواهد بود .

این قانون، همان فراهم کردن اسباب و شرایط پیروزی حق بر باطل است که به تحقیق، مسیری است آکنده از سختی ها و دشواری ها . در روایتی از امام باقر ( علیه السلام) چنین رسیده است: . . . لیس منا اهل البیت احد یدفع ضیما و لایدعو الی حق الا صرعته البلیة . . . ; (13) کسی از ما خاندان نیست که به دفع ستم یا فراخواندن به سوی حقی برخیزد، مگر این که گرفتاری دامن گیرش می شود .» .

بنابراین، همان طور که حاکمان ستم پیشه ی دنیا، از ابتدای تاریخ تا کنون و از اینک تا هنگام برپایی حکومت عدالت پیشه ی حضرت مهدی ( علیه السلام) با ابزار معمولی و از مسیر طبیعی حوادث (رویدادهای) روزگار، به قدرت رسیده اند و تازیانه ی ستم های پنهان و آشکار خویش را بر گرده ی انسان های پاک سیرت فرود آورده اند، (14) سقوط و نابودی و ذلت آنان به دست حضرت مهدی موعود ( علیه السلام) نیز با ابزار و وسایل موجود در عالم هستی صورت خواهد گرفت .

آخرین فرستاده ی خدا، پیامبر گرامی اسلام ( صلی الله علیه و آله وسلم) برای برپایی و تاسیس حکومت اسلامی خویش، همین مسیر را پیمود و با تلاش و کوشش، مشکلات و سختی ها را پشت سر نهاد و عزت بندگان شایسته ی خدا را به ارمغان آورد . این، نکته ای است که امام باقر ( علیه السلام) در بخشی از سخنان خود به بشیر نبال متذکر آن می شوند . بشیر می گوید:

. . . لما قدمت المدینة، قلت لابی جعفر ( علیه السلام) : انهم یقولون ان المهدی لوقام لاستقامت له الامور عفوا، و لایهریق محجمة دم .» . فقال: کلا! والذی نفسی بیده! لواستقامت لاحد عفوا، لاستقامت لرسول الله ( صلی الله علیه و آله وسلم) حین ادمیت رباعیته، و شج فی وجهه! کلا! والذی نفسی بیده! حتی نمسح نحن و انتم العرق والعلق، ثم مسح جبهته .» . (15)

هنگامی که به مدینه رسیدم، به امام باقر ( علیه السلام) عرض کردم: آنان می گویند: "هنگامی که مهدی ( علیه السلام) قیام کند، کارها، به خودی خود، برای او سامان می گیرد و حتی به اندازه ی حجامتی هم خون نمی ریزد" .» . حضرت فرمود: هرگز چنین نیست! سوگند به آن که جان ام به دست او است! اگر قرار بود کارها برای کسی به خودی خود سامان بگیرد، هر آینه، برای رسول خدا سامان می گرفت، در آن روز که دندان هایش شکست و صورت اش مجروح گشت! نه! قسم به آن که جان ام به دست او است! چنین نخواهد شد تا آن که ما و شما، عرق و خون را از چهره ی خود پاک کنیم .» ، سپس به پیشانی خود دست کشید .

البته باید توجه داشت که آن چه در این روایت شریف مورد اشاره قرار گرفته، گوشه ای از سختی ها و مشقاتی است که یاوران امام زمان ( علیه السلام) باید به جان بخرند; چرا که سنت جاری بر عالم هستی چنین اقتضا می کند که هدف، هر قدر بزرگ تر و با ارزش تر باشد، رسیدن به آن نیز سخت تر و مشکل تر خواهد بود و آدمی به اندازه ای که تلاش کند، نتیجه برداشت می کند . اگر قرار باشد که انسان های صالح، به دنبال برپایی حکومت عدلی - که ولایت الهی را در سرتاسر جهان محقق سازد - باشند، باید به اندازه ی این هدف والا نیز تلاش کنند و سختی ها را هموار کنند; چرا که بدون شک، حکومتی با چنین آرمان بلند، آن هم در گستره ی جهان، به آسانی شکل نمی گیرد; زیرا، پر واضح است که حاکمان جهان خواری که زیر سایه ی سرپرستی شیطان، در طول تاریخ، ظلم ها و بیدادگری های خود را در پهنه ی زمین به اجرا در آوردند، در راه پایداری و استمرار تشکیلات شیطانی خویش، از هیچ کوششی دریغ نکنند و در برابر برپا کنندگان حکومت الهی به مخالفت برخواهند خاست و با ایشان به ستیز می پردازند، آن هم در موقعیتی که شبکه ی بیدادگری متمردان و مستکبران دنیا، هر چه به زمان قیام امام عصر ( علیه السلام) نزدیک تر می شود، گسترده تر و قوی تر می شود .

از سوی دیگر نیز هدف و آرمان لشکریان امام زمان ( علیه السلام) به مراتب بزرگ تر از هدف اطرافیان پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم) است; چرا که انقلاب حضرت مهدی ( علیه السلام) در ادامه ی همه ی انقلاب های انبیا است و تحقق کامل همه ی آرمان ها، نویدها، بشارت های آنان خواهد بود .

در حدیثی از امام باقر ( علیه السلام) این نکته ی حایز اهمیت، چنین مورد اشاره قرار گرفته است:

عن ابی حمزة الثمالی، قال: سمعت ابا جعفر ( علیه السلام) یقول: ان صاحب هذا الامر لو قد ظهر لقی من الناس مثل ما لقی رسول الله ( صلی الله علیه و آله وسلم) واکثر .» (16) ;

ابوحمزه ثمالی می گوید: از امام باقر ( علیه السلام) شنیدم که می فرمود: همانا، هنگامی که صاحب این امر [حضرت مهدی ( علیه السلام)] ظهور کند، از جانب مردم; با همان چیزی روبه رو می شود که رسول خدا روبه رو شد، بلکه ناملایماتی را که او می بیند بیش تر است .» .

افزون بر این، باید دانست که تحمل این ناگواری ها، برای کسانی که می خواهند در دولت حضرت امام مهدی ( علیه السلام) از جمله ی یاران نزدیک آن حضرت باشند، شبانه روزی و به طور مستمر خواهد بود و این طور نیست که فقط در ابتدای نبرد با ستمگران و خون خواران جهان، مدتی سختی بکشند و بعد از استقرار حکومت، در خوشی و نعمت به سر برند .

در حدیثی از امام صادق ( علیه السلام) چنین وارد شده است:

. . . عن مفضل بن عمر، قال: کنت عند ابی عبدالله ( علیه السلام) بالطواف فنظر الی و قال لی: یا مفضل! مالی اراک مهموما متغیر اللون؟» .

قال: قلت له: جعلت فداک! نظری الی بنی عباس و ما فی ایدیهم من هذا الملک والسلطان والجبروت، فلوکان ذالک لکم لکنا فیه معکم .» . فقال: یا مفضل! اما لوکان ذالک لم یکن الا ة اللیل و سباحة النهار، واکل الجشب ولبس الخشن شبه امیرالمؤمنین ( علیه السلام)، والا فالنار . . . (17) !» ;

مفضل می گوید: هنگام طواف نزد امام صادق ( علیه السلام) بودم که آن حضرت نگاهی به من کرد و فرمود: ای مفضل چه شده تو را غمزده و رنگ پریده می بینم؟ مفضل می گوید: عرض کردم: فدایت شوم! در فکر بنی عباس و آن چه از پادشاهی و سلطنت و بزرگی در اختیار آنان است، بودم . می اندیشیدم که اگر آن ها در اختیار شما بود ما نیز در آن با شما شریک بودیم .» . در این هنگام حضرت فرمود: ای مفضل! آگاه باش که اگر ما در چنین موقعیتی بودیم، نمی بود مگر بیداری شب و تلاش و رفت آمد روز، و خوردن غذای غیر مرغوب و پوشیدن لباس خشن، درست همانند امیرالمؤمنین [علی] ( علیه السلام)، و در غیر این صورت به آتش عقوبت می شدیم .» .

در بیان دیگری از امام رضا ( علیه السلام) این طور رسیده است:

عن معمر بن خلاد قال: ذکر القائم ( علیه السلام) عند ابی الحسن الرضا ( علیه السلام) فقال: انتم الیوم ارخی بالامنکم یومئذ .» . قالوا: کیف؟» .

قال: لو قد خرج قائمنا ( علیه السلام) لم یکن الا العلق والعرق، والنوم علی السروج . . . (18) » ; معمر بن خلاد می گوید: در مجلس امام رضا ( علیه السلام) از امام قائم ( علیه السلام) یادی به میان آمد، آن حضرت فرمود: شما، امروز [که امام تان قیام نکرده و حکومت را به دست نگرفته] در آسودگی و آسایش بیش تری نسبت به آن روز [که امام تان قیام می کند] قرار دارید .» . از آن حضرت پرسیدند: چه طور چنین است » . فرمود: هنگامی که قائم ما [اهل بیت] خروج کند، چیزی جز عرق ریختن و خون بسته شده ای [که از سختی کار بر پوست دست و صورت ظاهر می شود] و نیز خواب و استراحت بر روی زین اسب ها نخواهد بود .» .

بنابراین، جای دارد کسانی که در انتظار فرا رسیدن روزگار رهایی از چنگال زورگویان خون آشام و خوار کنندگان انسانیت هستند، با بصیرتی تمام، دیده به راه آینده ای زیبا و روشن داشته باشند و با نور حاصل از این بصیرت، زیستن خویش را تکامل بخشیده و زندگی خود را مهیای درک آن زمان سازند; چرا که حکومت سربلند دولت حضرت مهدی ( علیه السلام) نیز باید منزل ها و مراحلی را که قوانین و سنت های الهی برای نظام آفرینش قرار داده است، طی کند، هر چند که در تمامی این مراحل، انقلاب و حکومت امام عصر ( علیه السلام) توام با تاییدات غیبی نیز خواهد بود، همان طور که این امدادهای الهی برای امت های پیشین که همسو با دین خدا حرکت می کردند نیز بوده است . (19)

ج) ضرورت زمینه سازی

با اینکه اساسی ترین وظیفه انبیاء و اولیاء و حجتهای الهی را، هدایت جامعه ی بشری به سوی کمال مقصود و رهایی از منجلاب پست حیوانی و نجات از چنگال حاکمان ستم پیشه ی شیطان مدار، باید ارزیابی کرد و یکی از مهمترین راههای رسیدن و پیش رفت در جهت نیل به آن را از طریق به دست گرفتن زمام امور جامعه باید دانست، اما باز هم مشاهده می شود که وقتی برای برخی از امامان معصوم ( علیهم السلام) مساله ی عهده داری حاکمیت ظاهری بر مردم مطرح می شود، ایشان از پذیرش آن سر باز زده و از قبول آن امتناع می کنند; با دقت در روایات و بررسی منابع تاریخی، به این نکته می توان پی برد که یکی از اساسی ترین و عمده ترین علتهای عدم پذیرش حاکمیت و به دست گیری زمام امور جامعه در برهه های خاصی از زمان توسط امامان از اهل بیت پیامبر ( علیهم السلام)، عدم وجود زمینه ی مناسب بوده است; چرا که اقدام به تشکیل و برپایی حکومت، پیش از فراهم آمدن زمینه های مناسب آن، ثمره ای جز برباد رفتن طرح و نقشه های سری و روبه رو شدن با شکست و ناکامی را در پی نخواهد داشت که به دنبال آن از بین رفتن نخبگان نهضت و قدرت و صلابت و هیبت بیشتر یافتن جبهه ی ستمگران نمایان می شود .

ایشان در برخی از روایات، اقدام پیش از موعد و بدون ایجاد تمهیدات لازم را، به پرواز کردن جوجه ای نورس که هنوز پر و بال لازم جهت پریدن را پیدا نکرد، تشبیه نموده اند .

امام باقر ( علیه السلام) می فرماید: مثل خروج القائم منا اهل البیت، کخروج رسول الله ( صلی الله علیه و آله وسلم)، و مثل من خرج منا اهل البیت قبل قیام القائم، مثل فرخ طار فوقع من وکره فتلاعبت به الصبیان » (قیام قائم ما اهل بیت، همانند قیام رسول خدا ( صلی الله علیه و آله وسلم) است [که آن حضرت بعد از انجام مقدمات لازم، از مردم یثرب پیمان بر ایجاد حکومت در مقابل مشرکان را گرفت] و آن کس که از ما خاندان، قبل از قیام قائم، به پا خیزد، بسان جوجه ای می ماند که [بدون داشتن بال پرواز] پرواز کند و از آشیانه ی خود فرو افتد و در نتیجه دستخوش بازیچه ی کودکان گردد) . (20)

و در همین راستا نیز روایاتی که شیعیان را از عجله و شتابزدگی در امر اهل بیت ( علیهم السلام)، باز می دارند، مورد تحلیل قرارمی گیرند; چرا که تعجیل به معنای طلب پیش از موعد و قبل از فراهم آوری زمینه های لازم است که نتیجه اش ناکامی و دوری از هدف خواهد بود;

عبدالرحمن بن کثیر می گوید: نزد امام صادق ( علیه السلام) بودم که مهزم اسدی به محضر حضرت شرف یاب شد و عرض کرد: جانم فدای شما باد! زمان این امری که در انتظارش هستید [قیام قائم ( علیه السلام)] چه وقت خواهد بود؟ به درستی که مدت آن طولانی گشت . حضرت در پاسخ فرمودند: یا مهزم کذب الوقاتون و هلک المستعجلون، و نجا المسلمون، والینا یصیرون » (ای مهزم! دروغ گفتند آنان که [برای امر ما] وقت تعیین نمودند، هلاک شدند آنان که عجله کردند، و نجات یافتند کسانی که خود را تسلیم کردند و به سوی ما برگشتند) . (21)

آن چه گذشت به روشنی حکایت گر آن است که وجود زمینه برای اقدام جهت به دست گیری زمام جامعه ی بشری، از ضرورتی انکارناپذیر برخوردار بوده و دست زدن به هر گونه اقدام نابجایی ثمره ای جز ناکامی را به دنبال نخواهد داشت .

اما در این باره باید توجه داشت که برپایی یک حکومت جهانی با رنگ الهی، آن هم در تمام زمینه ها، نیازمند چه عوامل و شرایط و اسباب و زمینه هایی است که با حاصل شدن آن ها، پی ریزی و تشکیل چنین حکومتی امکان خواهد داشت؟» .

شاید بتوان شرایط ظهور و اسباب برپایی حکومت عدل جهانی را در چهار عامل خلاصه کرد:

1 - قانون مدون و جامع و حکیمانه ای که بتواند منشور اداره ی جامعه ی بشری قرار گیرد .

2 - رهبر عادل و مدبر و توان مندی که انقلاب را هدایت کند، به پیروزی برساند و پیرو آن اداره ی حکومت جهانی را بر عهده گیرد .

3 - آمادگی پذیرش جامعه ی جهانی و فراهم بودن زمینه های مناسب اجتماعی در جهت پشتیبانی از حکومت .

4 - تعداد کافی فرمانبرداران ویاوران آگاه و کارامد برای کمک رسانی به رهبری و تشکیل و اداره ی هسته ی مرکزی حکومت .

در این میان، دو عامل نخست، با نزول قرآن و وجود آخرین وصی بر حق پیامبر مکرم اسلام، یعنی حضرت بقیة الله الاعظم مهدی موعود ( علیه السلام) تامین شده است، اما دو عامل دیگر، شرایطی هستند که باید تحقق پیدا کنند .

فصل دوم - فراهم بودن زمینه ی اجتماعی

در فلسفه ی تاریخ اسلامی، انسان ها، معمار سرنوشت جامعه و تاریخ اند . ایشان، محور دگرگونی اوضاع اجتماعی هستند . با خود آنان است که بتوانند جامعه ی خویش را از وضع بد و نامناسب به کیفیت خوب و مناسب برسانند و یا برعکس .

با دقت در آیات قرآن کریم و بررسی سرگذشت اقوام پیشین، به روشنی می یابیم که سنت الهی چنین مقرر شده که ایجاد هر گونه تغییر و تحولی برای جوامع انسانی، به دست خود انسان ها و با اراده و خواست آنان امکان پذیر است . همان طور که سرنوشت یک انسان، در گرو چگونگی فعالیت ها و کارهای او است، سرنوشت یک جامعه نیز بسته به کارکرد جمعی افراد است . خداوند متعال در آیه ی یازدهم از سوره ی مبارک رعد، این قانون حاکم بر جوامع بشری را چنین بیان می فرماید: ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » ; خداوند، سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی دهد، مگر آن که آنان آن چه را در خودشان است، تغییر دهند .

نیز در آیه ی پنجاه و سوم از سوره ی شریف انفال می فرماید: ذالک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم » ; این به خاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروه و امتی داده، تغییر نمی دهد جز آن که آنان خودشان را تغییر دهند .

از کلمات قوم » و انفسهم » در این دو آیه شریف، می توان چنین استفاده کرد که اراده ی جمعی جامعه، فراهم کننده ی بسترهای گوناگونی است که در سرنوشت آن اجتماع تاثیر بسزایی دارد . در واقع، تغییر زیرساخت های ارزشی جامعه، بستر و زمینه ی مهمی در دگرگونی اوضاع اجتماعی است . این تغییر از درون اندیشه و جان انسان ها نشئت می گیرد و آغاز می شود و سپس اراده ی نو اجتماعی مناسب با آن اندیشه و آرمان، به دنبالش بروز پیدا می کند .

بنابراین، جهت تکامل جامعه و در نهایت رسیدن به یک نتیجه ی مطلوب اجتماعی، فراهم آوردن برخی از زمینه های اجتماعی، امری اجتناب ناپذیر است .

زمینه های اجتماعی: آثار و نتایج

1 - ابتلا به عذاب

مطالعه ی سرگذشت امت های گذشته نیز به ما می نمایاند که جو حاکم بر فضای جامعه، بستر ساز ابتلا به سختی ها و عذاب ها یا بهره مندی از آسایش ها و نعمت ها بوده است . در ماجرای قوم حضرت صالح علیه السلام، می بینیم که مباشرت به گناه - که همان پی کردن شتر الهی بود - به دست یک نفر صورت گرفت، ولی از آن جا که فضای کلی جامعه، حاکی از رضایت عموم مردم از کار او بود، عذاب بر تمام قوم نازل شد . (22)

2 - تعیین حاکم و نوع حکومت

تشکیل حکومت و تعیین حاکم و چگونگی اداره ی امور جامعه نیز از جمله اموری است که در مکتب اسلام اصیل که بر مبنای قوانین و سنت های الهی شکل گرفته، بر عهده ی خواست مردم گذاشته شده است . این مردم هستند که در پرتو اراده ی خویش، حکمران جامعه را تعیین می کنند . در این رابطه، اسلام، از هر گونه تحمیلی که منجر به استبداد و سلب اختیار از جامعه شود، دوری می جوید . همچنان که در قانون حاکم بر هستی، چنین ثبت شده است که تک تک افراد بشر در تعیین مسیر زندگی و سرنوشت خود، مختار هستند و هیچ گونه جبری بر آنان نیست، جامعه ی بشری هم در تعیین سلطان و ولی خویش که مسیر حرکت اجتماع را مشخص می کند، مختار است . البته لازم به یادآوری است که هیچ گاه، تعلق اراده ی جمعی جامعه بر امری، دلیل بر حقانیت آن امر نیست .

بر همین اساس، ضروری ترین امر، قبل از تشکیل هر نوع حکومتی در جامعه، فراهم کردن زمینه ها و بسترهای متناسب با آن حکومت، جهت پذیرش مردمی است; چرا که ساختار حکومت مطلوب مردم، در جامعه به نحوی شکل می گیرد که افکار عمومی اجتماع، تحمل پذیرش آن را داشته باشند . قرآن کریم در آیه ی یازدهم از سوره ی رعد هر گونه تغییر و تحول اساسی در جامعه را منوط به تحول جان انسان های آن جامعه می داند و این، نشان آن است که نظام نامه ی دگرگونی ها و انقلاب ها، پی ریزی شده بر اساس اراده ی انسان ها است، اراده ای که از حالات روحی متناسب با آنان، نشئت گرفته است . کلمه ی حتی یغیروا ما بانفسهم » به این نکته اشاره دارد .

بی گمان مراد از نفس » در این آیه شریفه، شخص آدمی » که تشکیل یافته از پیکر و روح است، نمی باشد - چنان که در آیه 32 (23) سوره مبارکه مائده مورد اشاره قرار گرفته است - بلکه معنایی که از این کلمه در آیه یازدهم سوره رعد اراده شده، همان روح » و جان » انسان است که بدون بدن نیز به موجودیت خود ادامه می دهد و در مراحل مختلف زندگی حالات گوناگونی به خود می گیرد و همین امر سبب تغییر اندیشه ها و خواست ها به تناسب تغییر حالات روحی می شود . آن چه محل دقت می باشد، این است که تغییر جان » در مرحله ی نخست، تغییر حالات روحی است . وقتی چنین تغییری در انسان انجام پذیرفت، بی تردید، تغییر نظام ارزشی را به همراه دارد و همین امر، در خواست های متناسب با خود را نیز به دنبال خواهد داشت و در ادامه، امواج این تغییر به جامعه و در نهایت به ساختار حکومت نیز تسری پیدا می کند .

این، امری است که از آغاز حکومت اسلام تا کنون به روشنی قابل مشاهده است . ما، به اندازه ی مجال این نوشتار، به دو نمونه ی تاریخی، اشاره می کنیم:

الف) حکومت رسول خداصلی الله علیه و آله

رسول خداصلی الله علیه و آله برای پی ریزی ارکان حکومت اسلامی در یثرب، نخست، زمینه ی پذیرش آن را با بیعت عقبه ی اول، در میان مردم آن سامان ایجاد فرمود (24) - بیعتی که مفاد آن، دایر مدار مسائل اخلاقی اسلام بود - و بعد از آن که مردم و سران قبایل - که نبض اجتماع را به دست داشتند - آمادگی خویش جهت پذیرش بیش تر احکام اسلام را نشان دادند، آن حضرت با پیمان عقبه ی دوم، ارکان حکومت اسلامی را پایه گذاری کردند . (25)

ب) حکومت حضرت علی علیه السلام

بعد از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله نیز ساختار حکومت و تعیین حاکمان جامعه، به گونه ای شکل گرفت که اراده ی مردم در آن دخیل بود . با اینکه بدون هیچ مبالغه ای می توان گفت، همه ی مردم یقین داشتند که جانشین بر حق رسول خدا ( صلی الله علیه و آله وسلم)، حضرت علی ( علیه السلام) است و هیچ کس مانند او لیاقت و شایستگی به دست گرفتن زمام امور مسلمانان را ندارد، اما از آن جا که به علل گوناگون، عزم خویش را بر قبول حاکمیت آن حضرت، جزم نکردند، حضرت علی ( علیه السلام) با تمام شایستگی، خانه نشین شد .

جناب سلمان فارسی، رحمه الله، در ضمن گزارشی از اوضاع جامعه ی مدینه، پس از رحلت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم)، علت روی کار نیامدن امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام) را چنین بیان می کند:

. . . و کان علی ابن ابی طالب ( علیه السلام) لما رای خذلان الناس له و ترکهم نصرته و اجتماع کلمة الناس مع ابی بکر و طاعتهم له و تعظیمهم له، جلس فی بیته (26) ; هنگامی که حضرت علی ( علیه السلام) بی اعتنایی مردم نسبت به خویش را مشاهده کرد و دید که ایشان از یاری اش کناره گیری کردند و همگی به گرد ابوبکر جمع شدند، و سر به طاعت و بزرگداشت او فرود آوردند، ناگزیر شد که در خانه بنشیند و زمام حکومت را واگذارد .

این، در حالی است که وقتی بعد از گذشت بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین ( علیه السلام) زمام حکومت و امور جامعه را به دست گرفت، طی سخنانی شیوا، یکی از عمده ترین علت های آن را حضور مردم و خواست جامعه ی معاصر معرفی کرد و فرمود:

. . . فما راعنی الا والناس کعرف الضبع الی، ینثالون علی من کل جانب، حتی لقد وطی ء الحسنان، وشق عطفای، مجتمعین حولی کربیضة الغنم . . . (27) ; ازدحام فراوانی که مانند بال های کفتار بود، مرا به قبول خلافت وا داشت . آنان، از هر طرف مرا احاطه کردند، چیزی نمانده بود که دو نور چشم ام، دو یادگار پیغمبر، حسن و حسین ( علیهماالسلام) زیر پا لگدمال شوند! چنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو جانب پاره شد! مردم، همانند گوسفندانی گرگ زده که دور چوپان جمع شوند، مرا در میان گرفتند . . .

و در قسمت دیگری از همین خطبه می فرماید:

. . . لولا حضور الحاضر . . . لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها . . . ; اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفتند . . . هر آینه، مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می کردم و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم . . .

آری! همان زمینه ی اجتماعی و اراه ی عمومی مردم که باعث شد آن حضرت بیست و پنج سال از اداره ی امور جامعه کنار بنشیند، در زمان دیگری، سبب شد که حجت خدا، حجت را بر خویش تمام شده بیابد و وظیفه را در ورود به عرصه ی حکومت بداند .

زمینه های اجتماعی و دولت حضرت مهدی ( علیه السلام)

با این بیان روشن شد که سنت و قانون الهی بر جوامع بشری چنین مقرر گشته که سرنوشت هر جامعه ای بسته به رویکرد و اراده ی آن جامعه باشد، بدین معنا که اراده ی جمعی مردم سبب پدید آمدن زمینه ها و بسترهایی می شود که این زمینه ها فضای متناسب با خود را به دنبال می آورند و در نتیجه، سرنوشت جامعه به گونه ای رقم می خورد که فضای حاکم بر جامعه مقتضی آن است و از آن جا که لازمه ی هر قانونی، قابلیت تکرار آن است، بدین معنی که هر گاه سبب محقق شود، اقتضای قانون، آن است که مسبب و نتیجه نیز تحقق یابد، در می یابیم که اگر انسان های صالح و پاک سیرت به دنبال برقراری حکومت جهانی عدل گستری هستند که ریشه ی هر گونه ظلم و ستم را برکند و پرچم زیبای ولایت الله را در سراسر گیتی به اهتزاز درآورد، باید در نخستین گام زمینه های اجتماعی لازم را فراهم سازند; چرا که آخرین پیشوای الهی انسان ها، به منظور هدایت مردم به سر منزل و کمال مطلوب، زمام چنین حکومت جهانی را به دست می گیرد، و این امر در صورتی امکان خواهد داشت که مردم آماده ی بهره گیری از این هدایت الهی باشند، و در صورتی که چنین زمینه مساعدی در اجتماع وجود نداشته باشد و مردم در مقام پذیرش دستورهای هدایت کننده ی آن امام همام نباشند، ظهور پیشوای آسمانی و منجی امت ها در میان چنین مردمی، ثمری نخواهد داشت، همان طور که وجود حضرت علی ( علیه السلام) در میان مردم زمان خود، بدون و جود زمینه ی مساعد برای بهره گیری از هدایت های آن حضرت، نتیجه ای به دنبال نداشت .

در برخی از روایات، با زبان خبر از آینده، به این زمینه سازی اشاره شده است . از جمله ی آن ها حدیثی است از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله وسلم) که در آن چنین آمده:

یخرج اناس من المشرق، فیوطؤون للمهدی یعنی سلطانه (28) از مشرق زمین، مردمانی خروج می کنند و زمینه ساز حاکمیت مهدی موعود ( علیه السلام) می گردند .

همان طور که ملاحظه می شود، پیام آور خدا با این بیان نورانی، در ضمن خبر از آینده، ظهور مهدی موعود ( علیه السلام) را مترتب بر فراهم بودن زمینه های لازم جهت حکومت و سلطه ی آن حضرت بر کره ی خاکی می داند و این در حالی است که هر انقلاب و حکومتی که برای هدفی معین برپا می شود، در صورتی امکان پیروزی دارد که زمینه ی آن از هر جهت فراهم باشد و اوضاع به طور کامل آماده و مهیا باشد .

یکی از عوامل و زمینه های مهم پیروزی، آن است که عموم ملت، خواهان آن حکومت باشند و اراده ی جمعی ایشان بر تایید و پشتیبانی آن قرار گرفته باشد، و از آن جا که حکومت حضرت مهدی ( علیه السلام) یک حکومت جهانی است، به تبع، مساعد بودن زمینه ی عمومی جهان را نیز می طلبد .

در ادامه، به برخی از نشانه های فراهم آمدن این زمینه اجتماعی اشاره می کنیم:

1 - محبوبیت اجتماعی

در دوران پیش از ظهور که یاس، سایه ی سیاه خویش را بر وجود بشریت می گستراند، خصیصه ی آینده نگری انسان، حس امید را، ناخودآگاه، از دل انسانیت های مدفون می رویاند و آدمی را به روزی دیگر» بشارت می دهد .

بی گمان، نسلی که دچار یاس ها و سرخوردگی ها است، در پی دیدن روزی خواهد بود که تمامی استعدادهای نهفته اش شکوفا شود، و همه ی انسان ها در پهنه ی زمین به جایگاه حقیقی شان برسند .

رهاورد بررسی ها نشان می دهد که تمام تلاش امامان هدایت ( علیهم السلام)، در این جهت مصروف می شده که در زمانی که یاس از دنیا و حاکمان آن بر شیعیان سیطره پیدا می کرده، مراقب باشند تا نه تنها این ناامیدی به ناحیه ی رحمت الهی سرایت نکند، بلکه چراغ امید به کارسازی و فرج و گشایش امور از جانب پروردگار متعال را در دل پیروان شان فروزان تر کنند . در روایتی از امام هشتم ( علیه السلام) چنین رسیده:

ما احسن الصبر، وانتظار الفرج . . . فعلیکم بالصبر; فانه انما یجیی ء الفرج علی الیاس . . . ; (29) چه نیکو است صبر و انتظار گشایش امور را کشیدن . . . پس بر شما است که صبر پیشه کنید; به درستی که فرج، آن گاه می آید که ناامیدی فراگیر گشته باشد .

در فضای مالامال از یاس و ناامیدی و سرخوردگی انسان ها، آشنایی با آینده ی سبز و پر نشاط از مجرای بشارت ها و پیش بینی های قطعی و تخلف ناپذیر انبیا و اولیای الهی، آدمی را در پی رسیدن به منجی و مصلحی حقیقی می دارد . این حالت، در مرحله ی نخست، تمایلی » بیش نیست، اما با شناخت بیش تر نسبت به اوصاف متعالی و آرمانی آن مصلح موعود و حکومت اش، در کنار رویارویی با واقعیت های وحشت ناک و تلخ و نابه هنجار عصر پیش از ظهور، رفته رفته به محبت » و دوست داشتن » به رکن اصلی آن حکومت اصلاح گر، یعنی قائد و رهبر نهضت، مبدل می شود . این جا است که این سخن در جای گاه معنا و مفهوم واقعی خویش قرار می گیرد:

انه لایخرج حتی لای غائب احب الی الناس منه، مما یلقون من الشر (30) ; به درستی که [مهدی موعود ( علیه السلام)] قیام نمی کند تا زمانی که هیچ غایبی نزد مردم محبوب تر از وی نباشد . و این به خاطر شرارت ها و ناروایی هایی است که مردم دیده اند .

اهمیت عنصر محبوبیت اجتماعی تا به آن جا است که وقتی به تاریخ می نگریم، هیچ حکومتی را نمی یابیم که گفته باشد: متکی بر ستم و سرکوب، بر مردم اعمال حاکمیت می کند .» .

محبوبیت اجتماعی که آمد، به دنبال خود مقبولیت را می آورد و با آمدن مقبولیت، مردم، ملتمسانه، حاکم را بر اعمال حکومت بر خویش دعوت می کنند . نمونه ی بارز این مطلب را در ماجرای بیعت مردم با حضرت علی ( علیه السلام)، مشاهده می کنیم . (31) البته، متون رسیده درباره ی نحوه ی بیعت مردم با حضرت مهدی ( علیه السلام) نیز خالی از این معنا نیست . (32)

به خاطر فراهم بودن همین زمینه ی اجتماعی مناسب، وقتی امام عصر ( علیه السلام) ظهور می کند، مردم، با تمام خوش حالی و در نهایت احترام، از آن حضرت استقبال می کنند . مرحوم سید بن طاووس، رحمه الله، در نقلی چنین آورده:

لایخرج المهدی حتی یقتل النفس اکیة . فاذا قتلت النفس اکیة غضب علیهم اهل السماء و اهل الارض، فاتی الناس المهدی و زفوها الیه ما تزف العروس الی زوجها لیلة عرسها (33) ; حضرت مهدی ( علیه السلام) قیام نمی کند تا زمانی که نفس زکیه به شهادت می رسد . پس هنگامی که نفس زکیه کشته شد، اهل آسمان و زمین، بر قاتلان او خشم ناک می شوند . در این هنگام است که مردم، گرد مهدی ( علیه السلام) جمع می شوند، و او را همانند عروسی که شب زفاف به سوی خانه ی شوهر می برند، برای حکومت می آورند .

بی گمان تعبیر زفوها الیه . . .» حاکی از اشتیاق شدید مردم به حکومت حضرت مهدی ( علیه السلام) و فراهم بودن زمینه ی بی نظیر اجتماعی قبل از ظهور است که به هنگام ظهور، این گونه از حکومت آن حضرت استقبال می شود . و همانطور که از متن روایت ظاهر است این زمینه ی اجتماعی پس از بروز ظلمی آشکار که در قالب شهادت نفس زکیه پدید آمده، در جامعه ایجاد می گردد، بر همین اساس می توان علت رویکرد مردم به حکومت مهدوی را در ادامه سرخوردگی ایشان از ظلم و فساد دیگران ارزیابی کرد .

مرور روایاتی که در این باره وارد شده اند به ما می نمایاند که عنصر محبوبیت، در بستر سازی برای حکومت حضرت مهدی ( علیه السلام)، از جایگاه ویژه ای برخوردار است . در بیانی از قتاده چنین رسیده است:

المهدی خیرالناس . . . محبوب فی الخلایق . . . (34) ; حضرت مهدی ( علیه السلام) بهترین مردم است . . . او، محبوب نزد خلایق است .

در تعبیر دیگری از اهل سنت این طور آمده است:

اذا نادی مناد من السماء: ان الحق فی آل محمد» ، فعند ذالک یظهرالمهدی علی افواه الناس و یشربون حبه فلای لهم ذکر غیره; (35) هنگامی که ندا دهنده ای از آسمان فریاد زند: حق در آل محمد ( صلی الله علیه و آله وسلم) است .» ، پس در آن زمان مهدی ظاهر می شود و محبت او در دل مردم جای می گیرد به طوری که در یاد هیچ کس، غیر او نخواهد بود .

در نقل دیگری، مقدار اشتیاق مردم به آن حضرت، با تشبیه به شدت شوق و دل بستگی شتر ماده ای به فرزندش بیان شده:

. . . فیبلغ المؤمنین خروجه فیاتونه من کل ارض، یحنون الیه کما تحن الناقة الی فصیلها . . . ; (36) هنگامی که خبر خروج حضرت مهدی ( علیه السلام) به انسان های مؤمن می رسد، از هر سرزمینی به سوی او روانه می شوند و با اشتیاق به سوی او می شتابند، همان طور که شتر ماده به طرف فرزند خود می رود .

2 - عطش و شیفتگی

انسانی که برای رسیدن به سعادت و خوش بختی به هر دری زده و هر راهی را پیش رو گرفته، اما هر چه بیش تر تلاش کرده، بسته بودن درها و بن بست بودن راه ها برای اش یقینی تر گشته است، اشتیاق به برپایی حکومت منجی موعود ( علیه السلام) در وجودش شعله ورتر می شود . تداوم این حالت، روح آدمی را به مرحله ای جدید می رساند که آن، عطش و شیفتگی است . اگر در جامعه ی بشری، این عطش پدید آید، مرحله ای مهم از زمینه های اجتماعی ظهور، فراهم شده است .

شاید بتوان سبب تکرار جمله ی یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما» را در همین نکته دانست; چرا که بشر، از روزی که پا به عرصه ی زمین گذاشته و در پرتو زندگی اجتماعی خود، برای پیشبرد اهداف انسانی خویش، سر به فرمان حاکمان و زمامداران نهاده است، امیدوار بوده که این حاکمان زورمند جلو تعدیات را بگیرند و جامعه ای صالح و به دور از هر گونه ظلم و ستم پیدا و پنهان بسازند، اما نه تنها به این خواسته ی برخاسته از عمق جان خویش نرسیده، بلکه روز به روز شاهد گسترش ظلم و ستم های گوناگونی بوده است . از این رو، هر گاه که با پدیده ی ناروایی روبه رو می شود، از اعماق وجود آرزوی درک روزگاری را می کند که با روی کارآمدن مردی الهی، روح عدالت در کالبد جامعه ی بشری دمیده شود . این، همان زمینه ی مساعد و بستر مناسب برای پذیرش حکومت جهانی حضرت مهدی موعود ( علیه السلام) است که باید در وجود تمامی جامعه ی بشری رسوخ کند .

هر چند که روبه رو گشتن با پدیده ی نابه هنجار ظلم و جور، انسان را از سویی آزرده خاطر و رنجور می کند، اما از سوی دیگر، نور امید و عطش زندگی در آینده ای حتمی و موعود را که اثری از ظلم و جور نخواهد داشت در دل او فروزان می کند و همین امر سبب می شود تا لحظه به لحظه، محبت و دوستی و انس با حضرت مهدی ( علیه السلام) و حکومت او در جان آدمی شدت یابد، و رفته رفته این شدت به عطش و شیفتگی مبدل شود .

در روایتی از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله وسلم)، چنین آمده:

ینزل بامتی فی آخرامان بلاء شدید من سلطانهم لم یسمع ببلاء اشد منه حتی تضیق علیهم الارض الرحبة حتی تملاء الارض جورا و ظلما، لایجدالمؤمن ملجا یلتجی ء الیه من الظلم، فیبعث الله عزوجل رجلا من عترتی فیملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الارض (37) ; در آخر امان، بر امت من، بلای شدیدی - که تا آن زمان بلایی شدیدتر از آن شنیده نشده - از جانب سلطان و حاکم ایشان وارد می شود، به حدی که زمین با آن همه گستردگی اش بر آنان تنگ می شود و مالامال از ستم آشکار و پنهان می گردد . انسان مؤمن، پناهگاهی پیدا نمی کند که بدان پناه برد . در این وقت است که خداوند عزوجل، مردی از خاندان مرا بر می انگیزد تا زمین را پر از قسط و عدل سازد، همان طور که لبریز از ظلم و جور گشته بود، به طوری که ساکنین آسمان و زمین، از وی راضی می شوند .

این روایت، به روشنی، نشان می دهد که دوری جامعه از رهبر الهی عادل، و گرفتار آمدن آن در چنگال سردمداران بیدادگر، موجب بروز ظلم و فساد در همه ی زمینه ها می شود و همین فساد، باعث سختی و مشکلی و پدید آمدن تنگناهای غیر قابل رفع در زندگی بشر می گردد . در نتیجه، سبب تشنگی انسان های مؤمن به ظهور مصلح واقعی می گردد .

از حدیفه، درباره ی وضعیت جامعه ی بشری در هنگام قیام حضرت مهدی ( علیه السلام) چنین رسیده:

. . . انه لایخرج حتی لای غایب احب الی الناس منه مما یلقون من الشر; (38) به درستی که [مهدی موعود ( علیه السلام)] قیام نمی کند تا زمانی که هیچ غایبی نزد مردم محبوب تر از وی نباشد، و این به خاطر شرارت ها و ناروایی هایی است که به مردم رسیده است .

3 - اضطرار

از بررسی روایات می توان چنین به دست آورد که اضطرار» ، تبلور فراهم آمدن همه ی آمادگی ها و زمینه ها است . انسان مضطر، دنیا را باتمام وسعت اش، تنگ احساس می کند و زرق و برق فریبنده ی ظاهر قدرت های شیطانی، او را غافل نمی کند . بر عکس، انسان هایی که زندگی در کاخ های سر به فلک کشیده و بهره مندی از مال و منال فانی و عیش و نوش زودگذر دنیا، خط پایان آرزوهایشان را ترسیم کرده است، کجا به دنبال جای گاهی

1. رمضان، ماه بهار و انس با قرآن

رمضان، ماهی است که در آن قرآن نازل شد. بنابراین، رابطه ویژه ای میان قرآن و ماه رمضان وجود دارد؛ یعنی همان گونه که در فصل بهار، عالم طبیعت و انسان، شادابی خاص و حیاتی دوباره پیدا می کند، رمضان نیز بهار قرآن است. دوستداران قرآن در این ماه بیش از پیش به قرآن نزدیک می شوند و با خواندن و یادگیری و فهمیدن معارف آن، به دل هایشان حیات مجددی می بخشند.

علی علیه السلام می فرماید: کتاب خداوند تعالی را یاد بگیرید؛ زیرا قرآن، بهار دل هاست».

در رمضان، ماه انس با قرآن، باید ویژگی همدم بودن با قرآن را در خود ایجاد کنیم و رابطه تنگاتنگ و جدی با آن داشته باشیم؛ زیرا قرآن، کتاب کامل انسان سازی است، به گونه ای که همه برنامه ها و رموز تکامل را دربردارد. قرآن، سخن خدا است و عمل به آن، سبب پیروزی و رستگاری در دنیا و آخرت است.

هرگاه قرآن را بشناسیم، به عظمت نازل کننده آن پی ببریم و محتوایش را دریابیم، سپس با عشق، با آن ارتباط فکری و عملی برقرار کنیم، می توانیم ادعا کنیم که با قرآن انس گرفته ایم.

2. فضیلت و آثار تلاوت قرآن

الف) پاداش الهی

آنان که کتاب خدا را می خوانند، نماز را برپا می دارند و از آنچه ما روزی شان کرده ایم، پنهان و آشکار به فقیران انفاق می کنند، امید تجارتی دارند که هرگز زیان و زوال نخواهد یافت.(فاطر:29)

 

 

آیا تا به حال با خداوند معامله کرده اید؟ معامله ای که سرمایه آن، قرآن و نماز و انفاق است.

 

ب) شکوفایی ایمان

شکوفایی ایمان، با قرآن خواندن به دست می آید.

 

آیا می دانید که با خواندن آیه هایی از قرآن در روز، می توانیم ایمانمان را شکوفا سازیم.

 

ج) نورانیت و جلای قلب ها

خواندن قرآن، قلب های زنگار گرفته را جلا می دهد.

 

بیایید روزانه با خواندن چند آیه قرآن، زنگارهای قلب خود را شست وشو دهیم.

 

د) کفاره گناهان

قرآن خواندن، کفاره گناهان و سپر آتش و ایمنی از عذاب است.

 

با خواندن قرآن، خود را در برابر عذاب الهی ایمن سازیم.

ه) دوری از تنهایی

هر کس با خواندن قرآن انس گیرد، دوری برادران و دوستان، او را وحشت زده نمی کند.

 

سخن گفتن با خداوند، تو را از تنهایی نجات می دهد.

 

و) دوری از فقر

هر که قرآن بخواند، توانگری است که دیگر فقیر نمی شود.

با خواندن آیه های قرآن، خانه هایتان را منبع رحمت ها و ارزاق الهی کنید.

 

ز) سعه صدر و روشنی دل

بهترین ذکر و سخن، قرآن است. با قرآن است که سینه ها فراخ و درون ها روشن می شود.

بیایید در ماه رمضان، آرامش به دست آمده از قرآن خواندن را تجربه کنیم.

 

3. آداب تلاوت قرآن از زبان قرآن

خواندن قرآن آدابی دارد که در اینجا به برخی اشاره می کنیم:

ـ بدون وضو و طهارت نباید دست یا عضوی از بدن خود را به نوشته های قرآن برسانیم.

 

 

لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ. (واقعه: 79)

قرآن را جز پاکان مس نمی کنند.

 

ـ پیش از خواندن قرآن، باید از شیطان رجیم و رانده شده به درگاه حق پناه برد.

 

فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ. (نحل: 98)

پس هنگامی که قرآن را می خوانی، از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر.

ـ قرآن را با صدای نیکو و زیبا بخوانیم.

 

 

و رَتِّلِ الْقُرآنَ تَرتیلاً. (مزمل:4)

قرآن را به صورت شمرده و آرام بخوان.

 

دیگر آداب تلاوت قرآن

- فرستادن صلوات پیش و پس از خواندن قرآن؛

- نگاه کردن به کلمات و آیات قرآن هنگام تلاوت؛

- پوشیدن لباس پاکیزه، مسواک زدن و خوش بو کردن بدن پیش از تلاوت؛

- رو به قبله نشستن؛

- صحیح تلفظ کردن کلمه ها و جمله ها؛

- رعایت خضوع و خشوع هنگام تلاوت؛

ـ رعایت اخلاص هنگام تلاوت؛

- انتخاب مکان مناسب برای تلاوت؛

- گفتن صَدَقَ اللّهُ الْعَلیّ الْعَظیم» در پایان تلاوت.

4. آداب شنوندگان آیه های قرآن

الف) تدبّر و تفکر در قرآن و توجه کامل به معانی آیه ها

 

 

اَفَلاً یَتَدَبَّرونَ القُرآن.(نساء:82)

آیا آنها در قرآن نمی اندیشند.

 

ب) سکوت و پرهیز از دیگر کارها

 

 

وَ إِذا قُرِیَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ. (اعراف:204)

هنگامی که قرآن خوانده شود، پس گوش فرا دهید و سکوت کنید. شاید مورد رحمت قرار گیرید.

ج) احترام قلبی نسبت به این کتاب آسمانی

5. قرآن، کتاب هدایت

قرآن، کتاب آسمانی و معجزه آخرین سفیر الهی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و بزرگ ترین هدیه الهی برای انسان ها و گران بهاترین میراث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان مسلمانان است. قرآن کتابی جامع و دربرگیرنده همه قوانین، حکمت ها و موعظه هایی است که برای هدایت انسان لازم است.

خداوند بزرگ، قرآن کریم را در آیه های گوناگون چنین توصیف می کند:

بی هیچ شکی قرآن، راهنمای پرهیزکاران است. (بقره:2)

 

 

آیا تاکنون اندیشیده اید که چرا قرآن، کتاب هدایت برای پرهیزکاران معرفی شده است؟ شاید سرّ این مطلب در این باشد که پرهیزکاران با دوری از گناهان، زمینه را برای هدایت پذیری فراهم کرده اند.

 

قرآن، هدایتی برای بشر است. (بقره:185)

 

 

خداوند بشر را آفرید و قرآن را برای هدایت و راهنمایی او فرستاد تا حجت بر همگان تمام شود.

بیایید با تأمل و تدبّر در آیات قرآن کریم و عمل به دستورهایش، در روز جزا شرمنده درگاه حق نباشیم.

 

قرآن راه حق و باطل را روشن می کند. (حجر:1).

 

 

بشر همواره در پی حقیقت و بازشناسی آن از باطل است. او می خواهد بداند حق کدام است و باطل کجاست؟ راه کدام است و چاه کجاست و چه سرمایه ای بالاتر از این کتاب آسمانی و چه میزانی دقیق تر از قرآن و چه فرقانی بهتر از کلام خدا.

 

قرآن با عظمت است. (حجر: 87)

 

 

به راستی قرآن، کتاب عظیمی است؛ چون از سوی پروردگار بزرگ آمده است. رمضان نیز از عظمت قرآن، عظیم شده است؛ زیرا ماه نزول قرآن است و چه زیباست که در ماه عظیم، کتاب آسمانی با عظمت را تلاوت کنیم و از دریای عظیم معارف آن بهره بریم!

همانا این قرآن، انسان را به راست ترین و استوارترین راه هدایت می کند. (اسراء:9)

 

 

آیا می خواهید در درست ترین و بهترین راه ها قدم بگذارید؟ اگر پاسختان مثبت است، در قرآن بیندیشید و به آن عمل کنید.

 

شفای دل و رحمت الهی برای اهل ایمان است. (اسرا: 82)

 

 

برای دل زنگار گرفته ام، شفا می خواهم و به رحمت الهی امید دارم. در عین حال، زمزمه ای آسمانی در گوشم می پیچد که شفای دل بیماران و رحمت و بخشایش الهی در قرآن است. بیایید به امید دست یابی به رحمت الهی و درمان قلوب آلوده به گناه، قرآن بخوانیم.

 

سوگند به قرآنی که بیانش حکیمانه است. (یس:20)

 

 

به راستی از حکیم، جز سخن حکیمانه می شنوید؟ قرآن، کلامی حکیمانه از سوی خداوند حکیم است. دریای حکمت و معرفت است، ولی تنها آنان که اهل حکمت و معرفتند، می توانند از این کلام جاودانه بهره ببرند.

 

این کتاب جز برای پند و نصیحت جهانیان نیست. (تکویر:27)

 

 

ای عزیز! نصیحت خدا را به گوش جان بپذیر و به آن عمل کن. قرآن بخوان و در آن بیاندیش که بهترین نصیحت از سوی بهترین ناصحان است.

 

قرآن، روشن کننده حقیقت هر چیزی است. (نحل:89)

 

 

هنگامی که فتنه ها همچون تاریکی های شب همه جا را فرا گرفته است، برای رستگاری و نجات به قرآن پناه ببرید.

 

قرآن مایه هدایت و رحمت برای نیکوکاران است. (لقمان:2)

 

 

اگر می خواهید هدایت و رحمت الهی شامل حالتان شود، پس چرا نیکی و احسان نمی کنید؟ خداوند وعده داده است که هدایت و رحمت قرآن شامل نیکوکاران می شود.

 

قرآن مایه هدایت و رحمت برای مؤمنان است. (نمل:2)

 

 

ای مؤمنان! ای کسانی که ایمانتان به مرحله عمل و ظهور رسیده و قلبتان با زبانتان یکی است، برشما باد بشارت خداوند که هدایت و رحمت الهی شامل حالتان خواهد شد.

 

قرآن یادآوری است برای آنان که از خدا می ترسند. (طه:3)

 

 

گاهی هوای نفس، انسان را به وادی غفلت می کشاند و حقیقت را غبارآلود جلوه می دهد. گاهی لشکریان شیطان، سربازان رحمانی نفس را فریب می دهند و این خداترسانند که با توسل به قرآن از این خطر بزرگ رهایی می یابند.

 

این قرآن، بشارتی برای مسلمانان است. (نحل:89)

 

 

ای مسلمانان! نزول قرآن در رمضان بر شما بشارت باد. راه را باز کنید، فرشته های نیکوکار کتاب آسمانی قرآن را در صحیفه هایی ارجمند برای شما به ارمغان می آورند. لطف الهی شامل حالتان شده و این کتاب گران قدر را برای شما فرستاده است. پس در گرامی داشت این لطف الهی بکوشید.

 

6. انس معصومین علیهم السلام با قرآن

الف) پیامبراعظم صلی الله علیه و آله

توجه آن حضرت به خواندن قرآن ـ به ویژه در دل شب ـ به قدری بود که حتی حالت بیماری و تب نیز مانع آن نمی شد. بنا بر روایتی، هنگامی که یکی از اصحاب، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را سخت بیمار دید و جویای حال حضرت شد، ایشان پاسخ داد: این بیماری مانع آن نشد که شب گذشته سی سوره را بخوانم» هنگامی که آن صحابی عرض کرد: این تلاش در عبادت برای چیست؟ حضرت پاسخ داد: آیا نباید بنده شکرگزاری باشیم؟»

ب) حضرت علی علیه السلام

حضرت علی علیه السلام بسیار قرآن می خواند، ولی تنها به تلاوت ظاهر آیه های قرآن قناعت نمی کرد. او به قدری با قرآن مأنوس بود که حتی وقتی شمشیر کینه مفسدان بر سرش فرود آمد، اندکی از خاک محراب را روی زخم سر ریخت و این آیه را خواند: ما شما را از خاک آفریدیم و در آن باز می گردانیم و بار دیگر نیز شما را از آن بیرون می آوریم».

همه جنبه های زندگی حضرت علی علیه السلام در ظاهر و باطن با قرآن هماهنگ بود، به گونه ای که طرف داران حق، او را قرآن ناطق» خواندند.

ج) امام سجاد علیه السلام

امام سجاد علیه السلام فرمود:

اگر همه انسان هایی که در میان مشرق و مغرب هستند، بمیرند، چون قرآن با من باشد [از تنهایی]، هراس ندارم.

شیوه آن حضرت چنان بود که هنگام تلاوت سوره حمد، وقتی به آیه مالک یوم الدین» می رسید، آن قدر آن را تکرار می کرد که نزدیک بود روح از کالبدش بیرون رود.

د) امام رضا علیه السلام

آن حضرت در هر سه روز، یک بار همه قرآن را می خواند و می فرمود:

اگر خواسته باشم، می توانم در کمتر از سه روز قرآن را ختم کنم، ولی هرگز به هیچ آیه ای نمی رسم مگر اینکه در معنی آن می اندیشم و درباره اینکه در چه موضوع و چه وقت نازل شده است، فکر می کنم. از این رو، در هر سه روز یک بار همه قرآن را تلاوت می کنم.

7. سیره علمای دینی در انس با قرآن

الف) شیخ مفید رحمه الله

شیخ مفید شب ها اندکی می خوابید و بیشتر به نماز و مطالعه یا تلاوت قرآن مجید می پرداخت.

ب) میرداماد رحمه الله

محدث قمی می نویسد: میرداماد قرآن مجید را بسیار تلاوت می کرد، به گونه ای که یکی از افراد مورد اعتماد برای من نقل می کرد که هر شب، پانزده جزء قرآن می خواند».

ج) شیخ انصاری رحمه الله

عبادت هایی که وی از سن بلوغ تا آخر عمر به آن می پرداخت، گذشته از فرایض، خواندن یک جزء قرآن، به جا آوردن هر روزه نماز جعفر طیار، خواندن زیارت جامعه و عاشورا بود.

د) علامه طباطبایی رحمه الله

شب های ماه رمضان را تا صبح بیدار بود. مقداری مطالعه می کرد و بعد به دعا و خواندن قرآن، نماز و ذکر می پرداخت.

ه) امام خمینی رحمه الله

در شبانه روز به ویژه هنگام نماز شب، به تلاوت قرآن می پرداخت و در هر فرصتی که به دست می آورد، مشغول تلاوت قرآن می شد.

یکی از یاران نزدیک ایشان در این زمینه چنین می گوید:

امام هر روز مقید بودند چند صفحه قرآن بخوانند. ایشان معتقد بودند که خواندن قرآن و انس با قرآن، توفیق انسان را زیاد کرده و ایمان انسان را قوی می سازد. ایشان حتی در روزهای آخر عمر شریفشان و شب پیش از عمل جراحی نیز خواندن قرآن و نماز شبشان را ترک نکردند.

و) میرزای شیرازی

در شرح احوال این عالم ربانی آورده اند که ایشان، بیشتر آیه های قرآن و دعاهای ماه مبارک رمضان و زیارت ها را از حفظ می خواند. به سبب رقت قلب، همواره اشک از چشمانش سرازیر بود.

8. قرآن در رهنمودهای رهبر معظم انقلاب

پیروزی انقلاب اسلامی، قرآن را به ما باز گرداند و راه قرآن را به روی ما باز کرد و ما باید عقب ماندگی های خود را در فراگیری جامع این کتاب الهی جبران کنیم و علاوه بر متن قرآن، با ترجمه آن نیز کاملاً آشنا شویم.

انس با قرآن، معرفت اسلامی را در ذهن ما، قوی تر و عمیق تر می کند.

در کشوری که بر اساس اسلام اداره می شود، همه مردم باید قادر به خواندن درست قرآن کریم باشند.

بدبختی جوامع اسلامی، به خاطر دوری از حقایق و معارف قرآن است.

انس با قرآن؛ یعنی قرآن را خواندن و باز خواندن و در مفاهیم قرآنی تدبّر کردن و آنها را فهمیدن.

همین آیات قرآنی است که توانست در روزگاری، انسان هایی را تربیت کند که با دنیای کفر و ظلمات بستیزند و همین معارف است که ملت بزرگ ما را وادار و مجهز کرد که با دنیای مدرن و ظالم جاهلیت قرن بیستم مقابله کند.

اگر در آیات قرآن تأمل کنیم، اراده ما قوی تر از این خواهد شد. استقامت ما نیز بیشتر خواهد شد.

9. جوانانِ الگو در قرآن

قرآن در راستای رسالت هدایتی وتربیتی خود، برای اندیشه و اخلاق فردی و اجتماعی جوانان، با بیان داستان هایی واقعی به ترسیم الگوهای مناسبی پرداخته است. اکنون به برخی الگوها اشاره می کنیم:

الف) حوزه فکر و اندیشه

یک ـ الگوی مبارزه با عقاید و افکار باطل

حضرت ابراهیم علیه السلام در جوانی به مبارزه با بت پرستی پرداخت. ابراهیم در مرحله نخست، از چیستی بت ها و مجسمه ها پرسید. سپس بت پرستان را به تقلید از پیشینیان خود و گمراهی متهم کرد و از آنان دوری جست.

دو ـ الگوی هدف داری

اصحاب کهف، جوانانی خدا باور بودند که حاضر نشدند از عقیده خود دست بردارند. جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند. شعارشان این بود: پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمین است و به جز او خدایی دیگر را نمی خوانیم.» اینان چنان در راه عقیده خود استوار بودند که حاضر نشدند با طاغوت زمان هم نوا شوند. پس شهر و دیار، خانه و خانواده و حتی ملک و حکومت را رها کردند و به غاری پناه بردند.

ب) حوزه اخلاق

یک ـ الگوی از جان گذشتگی

مصداق منحصر به فرد الگوی از جان گذشتگی، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است که حاضر شد در زمان خطر، به جای پیامبر در بستر وی بخوابد. خدواند در آیه 207 سوره بقره می فرماید: بعضی از مردم کسانی هستند که جان خود را برای خشنودی خدا می فروشند».

در همین زمینه از شرکت آن حضرت در جنگ های طاقت فرسای صدر اسلام می توان یاد کرد.

دو ـ الگوی دانش اندوزی

حضرت موسی علیه السلام با آن مقام و عظمتش، از بنده ای از بندگان خدا خواست تا او را آموزش دهد. خداوند در قرآن کریم می فرماید:

موسی به او (خضر) گفت: آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد است به من بیاموزی. (کهف: 66)

معلم موسی در آغاز به دلیل ضرورت گنجایش علمی، از دادن پاسخ مثبت به او خودداری کرد، ولی با شرط پیشی نگرفتن موسی از استادش، پذیرفت که به وی آموزش بدهد.

سه ـ الگوی مبارزه با خواهش های نفسانی

حضرت یوسف، در اوج جوانی قرار دارد که کوره آتشین شهوت فوران می کند. زلیخا نیز زنی است که سیمایی زیبا دارد و همه زمینه ها برای کام جویی آنان فراهم است. با این حال، یوسف به دلیل ایمان قوی به خدا و ترس از آتش جهنم به خواهش زلیخا که بر اساس غریزه جنسی بود، پاسخ نداد.

چهار ـ الگوی طهارت و پاکی

خداوند، حضرت مریم را نشانه اعجاز و قدرت خود معرفی کرد و به دلیل پاکی و طهارتش و نیز ایمان وی به خدا، بر ن دورانش برتری داد.

پنج ـ الگوی شرم و حی

در قرآن کریم، صفورا، دختر شعیب مظهر حیا معرفی شده است که در جریان برخورد موسی با وی (پیش از ازدواج) به آن اشاره شده است. قرآن کریم می فرماید:

یکی از آن دو دختر به سراغ او آمد و در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت، گفت: پدرم از تو دعوت می کند تا مزد سیراب کردن گوسفندان ما را به تو بپردازد. (قصص: 25)

شش ـ الگوی تسلیم و رضا

اسماعیل، پسر ابراهیم، الگویی است برای جوانانی که در مقام عبودیت خدا گام برمی دارند. ابراهیم مأمور شد تا فرزند خود را در راه خدا قربانی کند. اسماعیل آماده ذبح شدن بود و ابراهیم آماده ذبح کردن. ناگهان خداوند ندا داد: تو خوب از آزمایش بیرون آمدی. ما از ذبح اسماعیل گذشتیم و او را جای گزین کردیم».

هفت ـ الگوی گذشت

برادران حضرت یوسف به او بدی کردند و نسبت به وی حسادت ورزیدند. همچنین با طرح نقشه ای، او را برای مدتی طولانی از یعقوب جدا کردند. با این حال، حضرت یوسف مراحل سخت را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد و نه تنها انتقام نگرفت، بلکه با احترام به آنان گفت: خدا شما را می بخشد».

10. دانشمندان و قرآن

یک ـ دیدگاه دانشمندان غربی درباره قرآن

الف) پروفسور واشنگتن ایرونیک (خاورشناس امریکایی)

قرآن، کتابی است که از حدود اقیانوس اطلس تا نهر کاشمر، مردم را زیر سایه همایون فر خود، سعادتمند نگه داشته است. قرآن، حاوی بالاترین مبادی و با ارج و سودمندترین آنها است.

ب) روبرستن سمیث (خاورشناس اسکاتلندی)

از بهترین لذت ها، تنها این است که پیامبر با قرآنش آمد، در حالی که این کتاب، نشانه ای از بلاغت و دستوری بر شرایع، نماز و دین در آنِ واحد است.

ج) لیبون (دانشمند فرانسوی)

در عظمت و جلال قرآن، همین بس که گذشت چهارده قرن از نزول آن، نتوانسته کوچک ترین خللی در آن ایجاد کند. اسلوب بیان و کلمات قرآن چنان تازه و شیرین است که گویی دیروز پیدا شده است.

د) آلبرت انیشتین (بزرگ ترین متفکر و فیزیک دان)

قرآن، کتاب جبر، هندسه یا حساب نیست، بلکه مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه راست، راهی که بزرگ ترین فلاسفه دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت می کند.

ه) گولیت (دانشمند اروپایی)

قرآن با زیبایی های جاذبش، خوانندگانی را مجذوب خود می سازد و با فصاحت و بلاغتی که دارد، رغبت زایدالوصفی در خواننده خود، ایجاد می کند.

و) رنبورت (دانشمند اروپایی)

واجب است اعتراف کنیم که علوم طبیعی، فلکی، فلسفه و ریاضیات که از اروپا اوج گرفت، عموماً از قرآن اقتباس شده است. پس اروپا، شهری برای اسلام است.

ز) علی احمدکنود علمبو (نویسنده معروف هلندی)

تمام کتاب های آسمانی دست خوش تحریف شده اند جز قرآن کریم که از گزند تحریف مصون مانده و در هر عصر و زمانی می تواند کاروان بشریت را به سوی سعادت، رهبری فرماید.

ح) سنت هیلر(فرانسوی)

قرآن، سرود مذهبی، ستایش ایزدی، قانون مدنی، دعا، مناجات، وعظ، ارشاد، راه و رسم جنگ آوری، قصص و تواریخ است.

ط) دکتر ماردریل(فرانسوی)

اسلوب قرآن، اسلوبی ملکوتی و آسمانی است و مولود فکر بشر و مخلوق زمینی نیست. آنچه قرآن دارد، هیچ کتاب دیگری نخواهد داشت.

ی) تولستوی (فیلسوف بزرگ روسی)

قرآن، مشتمل بر تعلیمات و حقایق روشن، آشکار و سهل است که عموم افراد بشر از هر طبقه ای می توانند از آن بهره مند گردند.

دو ـ دانشمندان حافظ قرآن

الف) سیدبن طاووس

وی یکی از دانشمندان شیعی، از شاگردان خواجه نصیر طوسی و علامه حلی است که در یازده سالگی، تمامی قرآن را به خاطر سپرد.

ب) رودکی

شاعر سده چهارم که از نعمت بینایی بی بهره بود، در هشت سالگی، تمام قرآن را حفظ کرد.

ج) ابن سینا

ابن سینا، دانشمند نامی قرن پنجم هجری که در پزشکی، فلسفه و. سرآمد عصر خود بود، پیش از ده سالگی، قرآن مجید را حفظ کرد.

د) ناصرخسرو

ابومعین ناصرخسرو قبادیانی، شاعر، عارف، حکیم و نویسنده زبردست بود. وی در نه سالگی، قرآن و بسیاری از احادیث را حفظ کرد.

ط) آیت الله العظمی خویی

آیت الله العظمی خویی، در دوران پیری به حفظ قرآن مشغول شد.

ه) شهاب الدین سهروردی

این دانشمند شافعی که به ادبیات، بسیار عشق می ورزید، در ده سالگی، قرآن را حفظ کرد.

و) فخرالدین

ابراهیم بن شهریار ملقب به فخرالدین، در شمار شاعران و عارفان پیرو شیخ شهاب الدین سهروردی جای دارد. او در کودکی به جمع حافظان قرآن پیوست.

ز) انتاکی

داوودبن عمر انتاکی ملقب به بصیر از دانشمندان شیعی اوایل قرن یازدهم است. وی در کودکی حافظ قرآن شد و توانست در پزشکی و فلسفه شهرتی چشم گیر به دست آورد.

ح) فرزدق

این شاعر شیعی عصر بنی امیه، از اصحاب امام سجاد علیه السلام بود. پدرش او را در کودکی نزد حضرت علی علیه السلام آورد و گفت: فرزندم، شاعر است. امام علی علیه السلام فرمود: او را قرآن بیاموز که بهتر از شعر است. این سخن چنان در فرزدق اثر کرد که همه قرآن را به خاطر سپرد.

11. خواندنی هایی جذّاب از قرآن

ن و دختران در قرآن:

ـ دختری که در محراب از سوی خدا برای او غذا آورده شد، حضرت مریم علیهاالسلام بود. (آل عمران:37)

ـ به مادر حضرت موسی، وحی شد. (قصص: 7)

ـ آسیه»، زن فرعون و مریم»، مادر عیسی علیه السلام ، دو زن نمونه قرآنی هستند. (تحریم: 11و12)

ـ سوره ای که درباره یک زن نمونه است، کوثر است.

ـ سوره ای که سفارش شده زن ها آن را بیشتر بخوانند، سوره نور است.

ـ زن ابولهب، هیزم کش آتش دوزخ است. (مسد: 4)

ـ از عفت و شیوه راه رفتن دختر حضرت شعیب در قرآن به نیکی یاد شده است. (قصص: 25)

ـ زنی که بدون پدر و مادر به دنیا آمد، حوا» زن حضرت آدم علیه السلام بود. (نساء: 1)

ـ سوره سبا نام قومی است که حاکمش زنی به نام بلقیس» بود. (نمل: 22 ـ 23)

ـ سوره ای که به معنای زن امتحان شده است، سوره ممتحنه است.

کودکان و نوجوانانی که نامشان در قرآن است:

ـ موسی علیه السلام ، کودکی که به دستور خدا برای نجات از شر دشمنان در صندوق گذاشته و به آب انداخته شد. (قصص: 7)

ـ عیسی علیه السلام ، کودکی که در گهواره سخن می گفت. (آل عمران: 46)

ـ فرزند لقمان، پسری که در قرآن، پدرش او را نصیحت کرد. (لقمان: 16 ـ 19)

ـ یوسف، کودکی که برادرانش او را به چاه انداختند. (یوسف: 15)

ـ فرزند نوح، پسری که از فرمان پدرش سرپیچی کرد و غرق شد. (هود: 43)

ـ ابراهیم علیه السلام ، پسری که برای عمویش از خدا طلب آمرزش و بخشش کرد. (انعام: 74)

ـ قابیل، پسری که برادرش را مظلومانه کشت. (مائده: 30)

ـ عیسی علیه السلام ، کودکی که بدون پدر به دنیا آمد. (آل عمران: 45 ـ 47)

اولین ها،آخرین ها و ترین های قرآنی

ـ بزرگ ترین سوره قرآن، بقره است.

ـ کوچک ترین سوره قرآن، کوثر است.

ـ بزرگ ترین آیه قرآن، آیه282 سوره بقره است.

ـ کوچک ترین آیه قرآن ـ به جز اوایل سوره ها ـ آیه مدهامَّتان» است که در آیه 64 سوره الرحمان قرار دارد.

ـ اولین سوره نازل شده، سوره علق است.

ـ آخرین سوره نازل شده، سوره نصر است.

ـ بزرگ ترین کلمه قرآن فَاَسقینا کُمُوه»است که در آیه 22 سوره حجر قرار دارد و 11 حرف دارد.

پیامبران در قرآن

ـ پیامبری که هم اکنون زنده است، حضرت عیسی علیه السلام است.

ـ پیامبری که زره می بافت، حضرت داوود علیه السلام بود.

ـ پیامبری که به سفر آسمانی رفت، حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود.

ـ پیامبری که سحر جادوگران را باطل کرد، حضرت موسی علیه السلام بود.

ـ پیامبری که افراد کور را شفا می داد و مردگان را زنده می کرد، حضرت عیسی علیه السلام بود.

ـ پیامبری که دوازده پسر داشت، حضرت یعقوب علیه السلام بود.

ـ پیامبر کشتی ساز، حضرت نوح علیه السلام بود.

ـ پیامبری که بدون پدر به دنیا آمد، حضرت عیسی علیه السلام بود.

ـ پیامبرانی که پدر و پسر بودند، عبارتند از: ابراهیم و اسماعیل، ابراهیم و اسحاق، یعقوب و یوسف، داوود و سلیمان، زکریا و یحیی.

سوره ها

ـ توحید، نام سوره ای از قرآن است که از اصول دین به شمار می رود.

ـ حج، نام سوره ای است که یکی از فروع دین به شمار می رود.

ـ سوره حدید، نام یکی از فات است.

ـ سوره تین، نام میوه ای است که خداوند به آن سوگند خورده است.

ـ سوره دهر به معنای روزگار است.

ـ سوره لقمان، نام مردی دانشمند است.

ـ سوره جمعه، نام یکی از روزهای هفته است.

ـ سوره یاسین به قلب قرآن معروف است.

ـ سوره الرحمن، عروس قرآن است.

ـ سوره نمل دو بسم الله دارد.

12. کیفیت نزول قرآن (پرسش و پاسخ)

با توجه به آغاز نزول قرآن در 27 رجب، مبعث پیامبراعظم صلی الله علیه و آله ، آیه هایی که نزول قرآن در ماه رمضان را بیان می کنند چگونه تفسیر می شوند؟

درباره کیفیت نزول قرآن، آیه ها را دو گونه می توان دسته بندی کرد:

1. آیه هایی که بر نزول قرآن در شب قدر و ماه رمضان دلالت دارد، مانند:

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ. (بقره: 184)

ماه رمضان، ماهی است که قرآن در آن نازل شده است.

2. آیه هایی که بر نزول تدریجی قرآن در طول23 سال دلالت دارد، مانند:

وَ قُرْآنًا فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلاً. (اسرا:106)

و قرآنی [با عظمت] را بخش بخش] بر تو] نازل کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی و آن را به تدریج نازل کردیم.

با توجه به این آیه ها، قرآن دو گونه نازل شده است:

یک نزول دفعی که در آن، حقیقت والا و بسیط قرآن به طور کلی در ماه مبارک رمضان بر قلب و جان پیامبر نازل شد؛ زیرا کسی که معلم و مربی بشر است، باید سر فصل ها و اهداف اساسی دعوت و پیام آسمانی را به طور کلی بداند.

نزول دوم که نزول تدریجی است، از 27 رجب با نازل شدن آیه های نخستین سوره علق آغاز شد و آن حقیقت بسیط و یک پارچه به تفصیل و در قالب الفاظ و کلمات بر پیامبر فرود آمد تا آن را به مردم تفهیم کند.

 

13 ـ رمضان، ماه نزول قرآن (پیام کوتاه)

ای دوست! با دهانی پاک، با دلی روشن و خاطری خداجوی به تلاوت قرآن بپرداز.

هنگامی که قرآن می خوانی، شمرده و با تأمل و اندیشه بخوان و تصور کن که در محضر خدایی و خداوند با تو سخن می گوید و تو را مخاطب آیات قرار می دهد.

اگر ماه رمضان است و قرآن می خوانی، بکوش تا کیفیت را بر کمیّت مقدم بداری. حساب صفحات و چند جزء قرآن را مکن. بیندیش که در آیه ها، خدای متعال چه گفته و چه خواسته است.

هرگز مباد که شیوه تلاوت و اسلوب قرائت، تو را از معنی و توجه به پیام های آیات باز دارد.

آن کس که قرآن بخواند؛ ولی دلش حالت خضوع پیدا نکند و قلبش رقت نیابد و در دل، اندوه نگیردش، شأن خداوند را کوچک کرده است.

قرآن، گنجینه گران بهای الهی است. مگر می شود کسی گنجینه ای را بگشاید، ولی ننگرد که در آن چیست و به چه کاری می آید؟

هرگز مباد از آنان باشیم که حروف» قرآن را حفاظت کنیم، ولی حدود» آن را ضایع سازیم.

باید غبار نسیان» را با عطر تلاوت شست و زدود.

خانه هایتان را با نور قرآن روشن کنید و صدای قرآن و آهنگ روح نواز و جان بخش آن را در فضا بگسترید.

باید پیوسته در محضر قرآن بود و همچون شاگردی در مکتب استاد، از نکته ها و آموزه هایش درس ها آموخت.

 

 

14 ـ قرآن، پیام آسمانی (اشعار)

 

بانگ قرآن

خوشا بانگ قرآن و آهنگ آن که جان و روان را کند شادمان
سراسر همه حکم پروردگار از او زنده راه و ره روزگار
همه حکم او را پذیرنده ایم خدا را ز جان و ز دل بنده ایم
جهان را نماید بهشت برین کلام خداوند جان آفرین
دلش روشن از نور ایمان بوَد هر آن کس که حامی قرآن بود
چو قرآن نباشد، تن من مباد بدین بوم و بر، زنده یک تن مباد
گروه فداکار ما زنده باد مسلمان بیدار ما زنده باد

عترت نبُود جدا ز قرآن

قرآن که پیام آسمانی است روشن گر راه زندگانی است
گوید سخن از همه زمان ها اندرز دهد ز داستان ها
گوید ز بهشت و از جهنم و از اول و انتهای عالم
گوید که به راه حق بکوشیم تا جام محبتش بنوشیم
گوید به عمل چگونه باشیم تا بر دگران نمونه باشیم
گوید چه کنیم و چیست راهش تا ما نشویم اهل آتش
یک راه بود، نه راه دیگر راهی که نشان دهد پیمبر
یعنی به طریق عشق و ایمان عترت نبود جدا ز قرآن
آنان که محمدی مرامند زهرا و دوازده امامند
ماییم همه مطیع آنان هم حافظ و پاسدار قرآن

اعجاز نبوت است قرآن

 

 

قرآن که بود پیام ایزد نازل شده است بر محمد صلی الله علیه و آله
اعجاز نبوت است قرآن آیات هدایت است قرآن
قرآن که نشان دهد ره راست برنامه زندگانی ماست
این است کتاب دینی ما برنامه آسمانی ما
باید که هماره باز خوانیم تا حکم خدای خود بدانیم
در حافظه بسپریم آن را هم یاد دهیم دیگران را
فرمود پیمبر: ای مسلمان هر کس که کند عمل به قرآن
قرآن همه عمر، با دل اوست گار بهشت منزل اوست
اما جهنم است جایش

آن کس که نکرد اعتنایش

 

منبع : مرکز اطلاع سانی حوزه

 

   
   
   
   
   
   
   
   
   

ماه مبارک رمضان، ماه تولد قرآن، ماه انس با قرآن، ماه بهار قرآن، و ماه شناخت و بهره برداری فکری و عملی از قرآن فرا می رسد.
ماهی که در شب قدر آن، قلب پیامبر اکرم(ص) همه قرآن را از امین وحی، فرا گرفت و قرآن از لوح محفوظ بر قلب وسیع و نورانی بزرگ ترین پیامبران منعکس شد، ماهی که همه ما با روزه گرفتن و عبادت و مناجات و دعا، با زمینه سازی و آمادگی معنوی به استقبال دریافت قرآن می رویم، و می خواهیم در پرتو آثار پربرکت روزه خالص، و عبادت ها و دعاهای همراه آن، رابطه خود را با قرآن نزدیک تر کنیم، و تصمیم بگیریم که خط رابط ما با قرآن همواره استوارتر و محکم تر گردد. عارف حقیقی کسی است که با خدا و کلام او چنین انس و الفتی داشته باشد، که امیرمومنان علی(ع) در توضیح آیه یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؛ ای انسان چه چیز تو را به پروردگارت مغرور ساخته است.» فرمود: وکن لله مطیعا و بذکره آنسا؛ مطیع خداوند باش و به یاد خدا انس بگیر.» قرآن، روح ماه رمضان است که در کالبد آن دمیده شده، و ارزش و عظمت آن را چند برابر کرده است. قرآن، قلب ماه رمضان است، که بدون این قلب و ضربان آن، جوهره حقیقت در رگ های حیات معنوی روزه داران به جریان نمی افتد، قرآن بهار دل ها، و ماه رمضان، بهار قرآن است، چنان که امام باقر(ع) فرمود: لکل شی ء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان؛ برای هر چیز بهاری است، و بهار قرآن ماه رمضان است.»
و امیر مومنان علی(ع) در شان قرآن فرمود: و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب؛ در قرآن بیندیشید که بهار قلب هاست.»
و نیز باید توجه داشت که مطابق فرموده امام صادق(ع:) و قلب شهر رمضان لیله القدر؛ شب قدر، قلب ماه رمضان است.»
از این رو باید گفت که بخش اعظم برکات ماه رمضان، در رابطه با قرآن است، و در این ماه باید بذر دستورهای نورانی قرآن را در مزرعه دل ها بکاریم، تا رشد و نمو کند و سرانجام میوه قرآن را در این ماه برای غذای روح برگیریم، و قوت قلبمان را در پرتو برکات قرآنی این ماه، بیمه نماییم، و چنین بهره برداری جز از راه انس حقیقی با قرآن به دست نخواهد آمد.

انس با قرآن
 

امیرمومنان علی(ع) فرمود: من آنس بتلاوه القرآن، لم توحشه مفارقه الاخوان؛ کسی که با تلاوت قرآن، انس و الفت گرفت، از جدایی دیگران به وحشت نمی افتد.»
در اینجا پرسیده می شود که حقیقت انس با قرآن چیست که انسان را این گونه استوار و نیرومند می سازد، و هرگونه اضطراب و تنش را از او دور می کند؟
پاسخ آن که: انس در اصل به معنای خو گرفتن و همدم شدن است، مانند انس کودک شیرخوار به سینه مادر، و گاهی انس آن چنان شدید و سرشار است، که از انس کودک شیرخوار به سینه مادرش نیز بیشتر است، چنان که امیرمومنان علی(ع) در برابر منافقان کوردلی که او را به مرگ تهدید می کردند، فرمود: والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه؛ سوگند به خدا علاقه فرزند ابوطالب به مرگ (شهادت) از علاقه کودک شیرخوار به مادرش بیشتر است.»
عارف حقیقی کسی است که با خدا و کلام او چنین انس و الفتی داشته باشد، که امیرمومنان علی(ع) در توضیح آیه یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؛ ای انسان چه چیز تو را به پروردگارت مغرور ساخته است.» فرمود: وکن لله مطیعا و بذکره آنسا؛ مطیع خداوند باش و به یاد خدا انس بگیر.»
بنابراین مفهوم انس حقیقی، همان همدم شدن آمیخته با عشق و علاقه گرم و ناگسستنی است که ارتباط و پیوند انسان را به آن چه که مورد انس اوست محکم و متصل می کند، چنین انسی با خدا و کلام خدا (قرآن) از ویژگی های اولیای خدا و هر مومن عارف و وارسته است، چنان که امیرمومنان علی(ع) در مقام دعا می گوید: اللهم انک آنس الآنسین لاولیائک . ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذکرک؛ خدایا! تو برای اولیا و دوستان خاصت، مانوس ترین مونس ها هستی. اگر غربت آنها را به وحشت اندازد، یاد تو مونس تنهایی آنهاست.»

ماه رمضان تجلی گاه قرآن
 

از آن جا که ماه رمضان، ماه نزول قرآن، ماه خدا و ماه تزکیه و تهذیب است و قرآن در شب قدر که در این ماه قرار گرفته، در قلب پیامبر اکرم(ص) تجلی کرده، نتیجه می گیریم که ماه رمضان تجلی گاه قرآن، و ماه انس با قرآن است، روزه داران مومن در این ماه مهمان خدا هستند و در کنار خوان پربرکت قرآن نشسته اند، و بنابراین باید با تلاوت قرآن انس بگیرند، و با تدبر در آیات قرآن و بهره گیری فکری و عملی از مفاهیم قرآن بر رشد و تکامل ملکوتی خود بیفزایند، بر همین اساس، پیامبر(ص) در فرازی از خطبه شعبانیه که در آخرین جمعه شعبان ایراد کرد، فرمود: هو شهر دعیتم فیه الی ضیافه الله . و من تلافیه آیه من القرآن کان له مثل اجر من ختم القرآن فی غیره من الشهور؛ ماه رمضان ماهی است که شما در آن به مهمانی خداوند دعوت شده اید. کسی که از شما یک آیه قرآن را در این ماه بخواند، پاداشش معادل ختم قرآن (تلاوت قرآن از آغاز تا پایان) در ماه های دیگر است.»
و در دعاهای ماه رمضان، سخن از قرآن و انس با آن، به عنوان کتاب ارشاد و هدایت بسیار به میان آمده است، در دعاهای هر روزه ماه رمضان که از رسول خدا(ص) نقل شده، در فرازی از دعای روز دوم می خوانیم: اللهم وفقنی فیه لقرائه آیاتک؛ خدایا مرا در این روز برای قرائت آیات قرآن، موفق کن.» و در دعای بیستم می خوانیم: اللهم وفقنی فیه لتلاوه القرآن؛ خدایا مرا در این روز برای تلاوت قرآن توفیق ده.»
در این دو عبارت که به صورت دعاست، هم به قرائت و روخوانی قرآن توجه شده و هم به قرائت تدبر آمیز و توام با عمل، زیرا واژه تلاوت در اصل از تلو و تالی» است که به معنای دنباله روی و پیروی تنگاتنگ و بدون هرگونه درنگ و فاصله می باشد. روشن است که چنین توفیقی جز در پرتو انس حقیقی با قرآن به دست نمی آید. انس با قرآن در حقیقت از سه پایه تشکیل شده که عبارتند از: 1- خواندن آیات قرآن 2- تدبر و شناخت قرآن 3- عمل به دستورهای قرآن. بر همین اساس امام باقر(ع) در یک تجزیه و تحلیل کوتاه فرمود:
قرآن خوانان بر سه گروه اند: 1- خواندن قرآن را سرمایه کسب مادی خود قرار دهند، و با قرائت قرآن، پادشاهان را بدوشند، و در برابر مردم بزرگ نمایی کنند. 2- در خواندن قرآن، حروف (و تجوید) آن رعایت کنند، ولی حدود و مرزها و برنامه های قرآن را تباه سازند، قرآن برای آنها همانند جام آب نگهدارنده است (که هنگام تشنگی و سودجویی از آن بهره می برند، و هنگام سیرابی آن ظرف را مانند سواره به پشت سرش می افکنند.[ )این دو دسته هرگز ازقرآن بهره مند نمی شوند و نجات نمی یابند.] 3- انسان هایی که قرآن می خوانند و داروی قرآن را بر دل دردمندشان می نهند، و برای (خواندن و تدبر در) قرآن شب زنده داری کنند، و روزشان را با روزه به پایان رسانند، و نمازشان و جایگاه های نمازشان را بر اساس آن، اقامه نمایند، و به خاطر قرآن، از بستر خواب، برای عبادتدوری کنند، خداوند عزیز و قادر به برکت وجود این گروه، بلاها را دور می سازد، از شر دشمنان جلوگیری می نماید و از آسمان باران می فرستد.»
و در پایان فرمود: سوگند به خدا در میان قرآن خوانان، چنین گروهی از کبریت احمر کمیاب ترند.»
امام سجاد(ع) هنگامی که قرآن را تا آخر تلاوت می کرد، دعایی می خواند، که در فرازی از آن دعا چنین آمده است: خدایا چون ما را برای تلاوت آیات قرآن، یاری فرمودی، و دشواری (و عدم شیوایی) زبان های ما را به زیبایی و شیوایی عبارت های قرآن آسان نمودی، پس ما را به گونه ای قرار بده تا حق قرآن را آن گونه که هست رعایت کنیم.»
رسول اکرم(ص) در تفسیر آیه 121 بقره: یتلونه حق تلاوته، مومنان، کتاب آسمانی را آن گونه که شایسته آن است می خوانند.» فرمود: یتبعونه حق اتباعه؛ آن گونه که سزاوار پیروی است، از قرآن پیروی می کنند.»
از سوی دیگر فرمود: رب تال القرآن، والقرآن یلعنه؛ چه بسیارند تلاوت کنندگان قرآن، که قرآن آنها را لعنت می کند.»
این گفتار و ده ها گفتار دیگر در این خصوص، از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) حاکی از آن است که ارزش تلاوت قرآن به این است که آمیخته با توجه و تدبر، و تصمیم بر عمل به دستورهای قرآن باشد، و تحقق و انس حقیقی با قرآن به چنین برنامه ای بستگی دارد. وگرنه خوارج نهروانی، دشمنان خونخوار امیرمومنان علی(ع) همه از قاریان قرآن بودند، ولی از قرآن، فقط قافش را می دانستند، از این رو حضرت علی(ع) را که سراپا توحید بود، کافر خوانده، با او جنگیدند.
پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) و اولیای خدا، با قرآن بسیار انس و الفت داشتند، و از فیوضات ظاهر و باطن آن بهره می بردند، تنها به قرائت ظاهر آیات قرآن اکتفا نمی کردند، بلکه در آیات آن تدبر می نمودند و آیات را با تانی و شمرده و با صدای زیبا و جذاب و با توجه به معانی آن، و تصمیم بر عمل به آن، می خواندند؛ به عنوان مثال، در قرآن صدها بار جمله یا ایها الذین آمنوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید.» آمده است، حضرت رضا(ع) هرگاه هنگام تلاوت آیات قرآن به این آیه می رسید و آن را می خواند، بی درنگ می گفت: لبیک اللهم لبیک؛ اجابت می کنم فرمان و دعوت تو را ای خدا، اجابت می کنم.» این مطلب بیانگر آن است که امامان معصوم(ع) با توجه و تدبر، آیات قرآن را می خواندند، و همان دم تصمیم می گرفتند به دستورهای خدا عمل نمایند.
امام خمینی - قدس سره - در ظاهر و باطن، رابطه بسیار گرمی با قرآن داشت، و از آن، استفاده های فکری و عملی فراوانی می کرد، قرآن بزرگ ترین تکیه گاه مطمئن و نیروبخش برای پیشبرد اهداف او بود، او می فرمود: اگر خداوند داستان های پیامبران در برابر طاغوت ها را در قرآن ذکر کرده، موسی و فرعون، ابراهیم و نمرود و. را تذکر داده، منظورش داستان سرایی نبوده، بلکه منظور تبیین برنامه پیامبران در برابر طاغوت هاست؛ یعنی ما نیز که پیرو قرآن هستیم، باید در برابر طاغوتها تا سرحد نابودی آنها تلاش کنیم.»
مکرر می فرمود: قرآن یک کتاب انسان سازی کامل است، و برای آن نازل شده که انسان بسازد. امام خمینی بخش مهمی از زندگی اش را حتی در دوران جنگ، و در دوران بیماری آخر عمر، با قرآن مانوس بود، و با تلاوت آیات قرآن، و تدبر در آن آیات، با خدا ارتباط پیدا می کرد.
یکی از اعضای دفتر ایشان در این باره می نویسد:
هر روز حضرت امام خمینی(ره) دارای نظم و انضباط مخصوصی بودند، از جمله مقداری از وقتشان را با قرائت آیات قرآن سپری می کردند، و کارها آن چنان بر طبق نظم و برنامه ریزی بود که به طور عادی هیچ گاه توجه به کاری موجب تضییع کار دیگرشان نمی شد.»
امام در نیمه های شب که برای نماز شب برمی خاست، مدتی قرآن می خواند، حتی در اواخر عمر که بستری بودند، با دوربین مخفی از او فیلم گرفتند، و در تلویزیون، بسیاری مشاهده نمودند، که از بستر برخاست و نشست و قرآن را به دست گرفت و مشغول تلاوت آیات قرآن گردید.
شخصی قرآن هایی با قطع کوچک تهیه کرده و می خواست به جبهه بفرستد، به دفتر امام آورده بود تا آنها را تبرک کند، آن قرآن ها را نزد امام آوردند، و به عرض رسید: اینها قرآن هایی است که شامل چند سوره است، خواسته اند که برای جبهه تبرک شود.» با این که همیشه حرکات امام به طور کامل، آرام و معتدل بود، ناگهان به طور بی سابقه ای، با شتاب و شدت مضطربانه ای، دستشان را عقب کشیدند، و با لحنی تند و عتاب آمیز فرمودند: من قرآن را تبرک کنم؟! این چه کارهایی است که می کنید؟»
یک بار بدون توجه یک جلد قرآن را همراه چیزهای دیگر نزد امام آوردند و به زمین نهادند، امام با عتاب فرمودند: قرآن را روی زمین نگذارید.» و بی درنگ دستشان را جلو آورده و آن را گرفتند و روی میزی که در کنارشان بود گذاشتند، امام در این هنگام روی کاناپه نشسته بودند، معلوم شد که امام نمی خواهند قرآن پایین تر از جایی که نشسته اند قرار گیرد.
یک بار نیز همه دیدند که حضرت امام(س) در یک مراسم ملاقات در حسینیه جماران، به طور استثنایی به جای آن که در جایگاه روی صندلی بنشینند، روی زمین نشستند، زیرا در آن روز برندگان مسابقه قرآن آمده بودند، و قرار بود در آن جلسه، چند آیه قرآن تلاوت شود.
حضرت امام هر سال چند روز قبل از ماه مبارک رمضان، دستور می دادند که چند ختم قرآن برای افرادی که مد نظر مبارکشان بود، قرائت شود.
در روایت آمده است: علی بن مغیره یکی از شاگردان وارسته امام کاظم(ع) به آن حضرت عرض کرد: من مانند پدرم، در ماه رمضان، چهل بار قرآن را از آغاز تا پایان تلاوت می کنم - و گاهی بر اثر اشتغالات و نشاط و خستگی، کم و زیاد می شود - و در روز فطر، ثواب یک ختم قرآن را نثار روح پیامبر(ص) هدیه می نمایم، ختم دیگر را به امیرمومنان علی(ع)، و ختم دیگر را به حضرت زهرا(س) و ختم دیگر را به امام حسن(ع) و امامان دیگر تا شما، اهدا می نمایم، پاداش من در این کار چیست؟» امام کاظم (ع) فرمود: لک بذلک ان ت معهم یوم القیامه؛ پاداش تو این است که در روز قیامت همنشین و همدم پیامبر(ص) و فاطمه و امامان(ع) خواهی بود.»
گفتم: الله اکبر، براستی به چنین مقامی نایل می شوم؟» سه بار فرمود: آری.
پایان این گفتار را با ذکر سخن پیامبر اکرم(ص) در شان پاداش تلاوت قرآن، می آراییم که فرمود: مومنی که هر شب ده آیه از آیات قرآن را تلاوت کند، نامش جزء غافلان» نوشته نشود، و اگر هر شب پنجاه آیه بخواند نامش جزء ذاکران» نوشته شود، و اگر صد آیه بخواند، نامش جزء قانتان» (بندگان خالص و فروتن) نوشته گردد، و هرگاه هر شب صد آیه بخواند، نامش جزء فائزان» (رستگاران) ثبت می گردد، و هرگاه پانصد آیه بخواند، نامش جزء مجتهدان» (تلاشگران راه حق) نوشته شود، و اگر هزار آیه بخواند، برای او در بهشت قنطاری از طلا که معادل پانزده هزار مثقال طلا است مقرر گردد، که هر مثقال آن 24 قیراط است که کوچک ترین قیراط آن، همانند بزرگی کوه احد می باشد، بزرگ ترین آن به بزرگی بین زمین و آسمان است.
منبع: بانک اطلاعات نشریات کشور

مراد از قدر، تقدیر و اندازه ‌گیرى است و شب قدر شب اندازه ‌گیرى است و خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال را تقدیر می ‌کند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و امورى ازاین قبیل را دراین شب مقدر می ‌گرداند.

شب قدر کدام شب است؟

در قرآن کریم آیه‌ اى که به صراحت ‌بیان کند شب قدر چه شبى است دیده نمی ‌شود. ولى از جمع‌ بندى چند آیه از قرآن کریم می ‌توان فهمید که شب قدر یکى از شب‌هاى ماه مبارک رمضان است. قرآن کریم از یک سو می ‌فرماید: انا انزلناه فى لیله مبارکه‌.»( دخان / 3 ) این آیه گویاى این مطلب است که قرآن یکپارچه در یک شب مبارک نازل شده است و از سوى دیگر می ‌فرماید: شهررمضان الذى انزل فیه القرآن‌.»( بقره / 185) و گویاى این است که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است.

و در سوره قدر می ‌فرماید: انا انزلناه فى لیله القدر.» (قدر/1) از مجموع این آیات استفاده می ‌شود که قرآن کریم در یک شب مبارک در ماه رمضان که همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این که کدام یک از شب‌هاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن کریم چیزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار می ‌توان آن شب(شب قدر) را معین کرد.

در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار علیهم السلام شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آنها مردد بین شب بیست و یکم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است. (1) وعدم تعین یک شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نکنند.

پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام شب قدر از شب‌هاى ماه رمضان و یکى از سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت‌ به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (2) و در آن شب قرآن نازل شده است.

تکرار شب قدر در هر سال

شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى که قرآن درآن نازل شد نیست ‌بلکه با تکرار سالها، شب قدر نیز تکرار می‌شود. یعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است که درآن شب امور سال آینده تقدیر می ‌شود. دلیل براین امر این است که:

اولا: نزول قرآن به طور یکپارچه در یکى از شب‌هاى قدر چهارده قرن گذشته ممکن است ولى تعیین حوادث تمامى قرون گذشته و آینده درآن شب بى‌ معنى است.

ثانیا: کلمه یفرق‌» در آیه شریفه فیها یفرق کل امر حکیم‌.» (دخان / 6 ) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را می‌رساند و نیز کلمه تنزل‌» درآیه کریمه تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر» (قدر / 4 ) به دلیل مضارع بودنش دلالت ‌بر استمرار دارد.

ثالثا: از ظاهر جمله شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن‌.»( بقره / 185 ) چنین برمی ‌آید که مادامى که ماه رمضان تکرار می ‌شود شب قدر نیز تکرار می ‌شود. پس شب قدر منحصر در یک شب نیست ‌بلکه درهر سال در ماه رمضان تکرار می ‌شود.

در این خصوص در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت‌ شده که گفت: به رسول خدا (ص) عرض کردم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است که درعهد انبیاء بوده و امر به آنان نازل می ‌شده و چون از دنیا می ‌رفتند نزول امر درآن شب تعطیل می ‌شده است؟ فرمود: نه بلکه شب قدر تا قیامت هست.‌» (3)

عظمت‌ شب قدر

در سوره قدر می ‌خوانیم: انا انزلناه فى لیله القدر وما ادریک ما لیله القدر لیله القدر خیر من الف شهر.» خداوند متعال براى بیان عظمت ‌شب قدر با این که ممکن بود بفرماید: وما ادریک ما هى هى خیر من الف شهر» یعنى با این که می ‌توانست در آیه دوم و سوم به جاى کلمه لیله القدر» ضمیر بیاورد، خود کلمه را آورد تا بر عظمت این شب دلالت کند. و با آیه لیله القدر خیر من الف شهر» عظمت این شب را بیان کرد به این که این شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن این شب از هزار ماه، بهتر بودن از حیث فضیلت عبادت است. چه این که مناسب با غرض قرآن نیز چنین است. چون همه عنایت قرآن دراین است که مردم را به خدا نزدیک و به وسیله عبادت زنده کند. و احیاء یا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.

از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با این که در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش یک شب قدر است).

حضرت فرمود: عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى که در آن شب قدر نباشد.» (4)

وقایع شب قدر

الف- نزول قرآن در شب قدر

ظاهر آیه شریفه انا انزلناه فى لیله القدر» این است که همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبیر به انزال کرده که ظهور در یکپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزیل، که ظاهر در نزول تدریجى است.

قرآن کریم به دو گونه نازل شده است:

1- نزول یکباره در یک شب معین.

2- نزول تدریجى در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اکرم (ص).

آیاتى چون قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مکث ونزلناه تنزیلا.»( اسراء / 106 ) نزول تدریجى قرآن را بیان می‌ کند.

در نزول دفعى (و یکپارچه)، قرآن کریم که مرکب از سوره ‌ها و آیات است ‌یک دفعه نازل نشده است ‌بلکه به صورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتى که درباره وقایع شخصى و حوادث جزیى نازل شده ارتباط کامل با زمان و مکان و اشخاص و احوال خاصه‌اى دارد که درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مکان نازل شده و معلوم است که چنین آیاتى درست در نمی ‌آید مگر این که زمان و مکانش و واقعه‌اى که درباره ‌اش نازل شده رخ دهد به طورى که اگر از آن زمان‌ها و مکان‌ها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود که قرآن یک باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف می ‌شود و دیگر بر آنها تطبیق نمی ‌کنند، پس قرآن به همین هیئت که هست دوبار نازل نشده بلکه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است.

همان اجمال و تفصیلى که درآیه شریفه کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر.»( هود / 1) به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن کریم به صورت اجمال و یکپارچه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید.

ب- تقدیر امور در شب قدر

خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت ‌یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و. تقدیر می ‌کند.

در آیه شریفه انا انزلناه فى لیله القدر»( قدر / 1 ) کلمه قدر» دلالت‌ بر تقدیر و اندازه ‌گیرى دارد و آیه شریفه فیها یفرق کل امر حکیم.‌» (دخان / 6 ) که در وصف شب قدر نازل شده است‌ بر تقدیر دلالت می ‌کند. چون کلمه فرق‌» به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است. و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه‌اى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‌ گیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحله ‌اند، یکى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى که از آیه فیها یفرق کل امر حکیم.‌» برمی ‌آید شبى است که امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون می ‌آیند.

ج- نزول ملائکه و روح در شب قدر

بر اساس آیه شریفه تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر.»( قدر / 4) ملائکه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل می ‌شوند. مراد از روح، آن روحى است که از عالم امر است و خداى متعال درباره ‌اش فرموده است قل الروح من امر ربى‌.»( اسراء / 85 ) دراین که مراد از امر چیست؟ بحث‌هاى مفصلى در تفسیر شریف المیزان آمده است که به جهت اختصار مبحث ‌به دو روایت در مورد نزول ملائکه و این که روح چیست ‌بسنده می ‌شود.

1- پیامبر اکرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر می ‌شود ملائکه‌اى که ساکن در سدره المنتهى‌» هستند و جبرئیل یکى از ایشان است نازل می‌شوند در حالى که جبرئیل به اتفاق سایرین پرچم‌هایى را به همراه دارند.

یک پرچم بالاى قبر من، و یکى بر بالاى بیت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسینا نصب می‌کنند و هیچ مؤمن و مؤمنه ‌اى دراین نقاط نمی‌ماند مگر آن که جبرئیل به او سلام میکند، مگر کسى که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت ‌خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد. (5)

2- از امام صادق علیه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئیل بزرگتر است و جبرئیل از سنخ ملائکه است و روح ازآن سنخ نیست. مگر نمى‌بینى خداى تعالى فرموده: تنزل الملئکه والروح‌» پس معلوم مى‌شود روح غیر از ملائکه است. (6)

د- سلام و امنیت در شب قدر

قرآن کریم در بیان این ویژگى شب قدر می ‌فرماید: سلام هى حتى مطلع الفجر.»( قدر / 5 ) کلمه سلام و سلامت ‌به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله سلام هى‌» اشاره به این مطلب دارد که عنایت الهى تعلق گرفته است‌ به این که رحمتش شامل همه آن بندگان بشود که به سوى او روى می ‌آورند و نیز به این که در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد.

به این معنا که عذابى جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است که دراین شب کید شیطان‌ها هم مؤثر واقع نشود چنانکه در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.

البته بعضى از مفسرین گفته ‌اند: مراد از کلمه سلام‌» این است که در شب قدر ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام می ‌دهند.

پی ‌نوشت‌ ها:

1- مجمع البیان، ج 10، ص‌519 .

2- تفسیر الدرالمنثور، ج‌6 .

3- تفسیر البرهان، ج‌4، ص‌488، ح‌26 .

4- فروع کافى، ج‌4، ص‌157، ح‌4 .

5- مجمع البیان، ج‌10، ص‌520 .

6- تفسیر برهان، ج‌4، ص‌481، ح‌


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها